۳۷۷ مطلب توسط «آندرومدا :)» ثبت شده است

آبرو نمونده تو این ساختمون برامون

امروز از مدرسه که رسیدم خونه دم آسانسور دیدم تو طبقه همکفه. درشو وا کردم گفتم آخ ژوووون همکفه (و لازم نیس دو ساعت وایسم بیاد همکف) بعد یهو دیدم مدیر ساختمون داره با قیافه ای که یعنی باز این دختر اسکله ـس؟ نگاهم میکنه تو آسانسور یتسدسپسخضنصجیهثدثهپچ عرررررر.

یه دفعه منو تو راهرو دید منو گفت سلام عمو :|| خیلی بهم برخورد :||

+ عطرش بو قرمه سبزی هیئت میداد

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۲ بهمن ۹۶

Really

از تمام کائنات و مشتقاتش بیزارم، اسپشیالی خودم! 

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱ بهمن ۹۶

وی همیشه از کمبود خواب رنج می برد

امروز هی میگفتم یعنی من تا ساعت 2 و نیم که میرم خونه زنده میمونم ؟ از بس خوابم میومد :| یعنی مغزم تعطیل بودا قشنگ . میخواستم بگم همون دختره که خیلی خوشگل بود؟ گفتم همون دختره که خیلی آسون بود؟ :| نه یوخده سخت بود :|

+ به مامانم گفتم شیمی 18 شدم بر خلاف تصورم گفت آفرین :| و داداشمم برا اولین بار نرفت رو منبر و گفت نِ بارک الله :| 

+ ناهار ذرت مکزیکی خریدم تو مدرسه. بعد اومدم پیش بچه ها دیدم فسنجوووون و کبااااببببب داآاارن *_* بصورت چرخشی از همه غذاها خوردم هی غرم میزدم گردوش زیاده داغه پیاز داره :|| بعد روش پاستیل خوردم همونا که روش از اون چیز دون دونیا داره *_*

ولی چقد با مهدیه خندیدیم امروز :|

+ چشمام داره میره، خوابم نمیبره، امتحان زبان دارم و کلاس زبان خر است خر.

+ فسنجونش بدمزه بود من فسنجون میخوام گردو نداریم :(((

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱ بهمن ۹۶

دلمُ شیدآ کردی ...

هیچ به یاد دستبند فاطمه که پلاکش یه مربع بود داخلش نوشته بود ه‍! 

+ دلتنگتر از دلتنگرین ...

+ کاش واقعا همه چی به گنگیِ این سه نقطه ها باشه که میذاریم.

+ فردا ^_^

+ من امشب جشن میگیرم، بدون تو، تنهایی.

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۲۹ دی ۹۶

+ به فامیلاتون بگید وقتی میدونن رو صورتتون کرم و پنککه کیک نمالن رو صورتتون. کابوسم همین بود که کیک بمالن تو صورتم که اتفاق افتاد :| داداشم که یک چهارم کیکو مث بناها مالید به صورتم به تنهایی :|| چک‌ چک ازم کیک می ریخت پایین :| مامانم جیغ میزد مبلااااام مبلااااام :|

+ کادوی دوستام از خونوادم بیشتر بود :`| 😂

+ داداشم چققققد خوبه ❤ 

+ بهترین تولد عمرم بود ! ریلی ! 

+ همه پفیلا ها و پفکا و پرتقالارو خودم خوردم *_* و نتونستم کیک بخورم :|

+ فردا تعطیله مدرسه *_*

+ فردا هفت حوض *____*

+ تمام صورتم چرب و چیلیه به ضرب کیک :|| 

- چقد امروز ته کلاس خندیدیم. کتاب تست خورشید. ناخنای مبینا. شکیبا. استایل من. خنده های مهدیه. یکتا :| ژامبونه واسنکه بوی پا میدادن :|

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۲۷ دی ۹۶

اولین روز ۱۷ سالگی

به نظر سال جذابی میاد چون عالی شروع شد ^.^ صبح که تا سوار ماشین شدم برخلاف تصورم که این بود که ریحون برام تره هم خورد نمیکنه چون براش خورد نکرده بودم :| بهم یه دستبند ست صورتی داد خیلی ظریف و نازه ^~^ ❤ با یه نقاشی مخصوص خودمون ! 

خورشید هم بهم کتاب داد :* 

بعد از امتحانم انوشه بهم عطر داد :* درش وا نمیشد قیافم خیلی باحال بود اون لحظه :دی

+ اخ ژون امتحانا تموم شد *_* و استثناعاً این ۵ شنبه مدرسه نمیرم در عوض جمعه آزمون دارم :|| 

دبیرای روز ۵ شنبمونم عوض کردن :( من تازه عادت کردم :(( خب دیگه سر کلاس کی بخندیم :((( ۴ تا از این عصا قورت داده ها میخوان بیارن حتما :((

+ وای *_* بعد امتحان رفتیم مدرسه قبلیم. راهمون نداد مدیرمون :| من از اولم از اون مدرسه تنفر داشتم! بلند چندتا بهشون فحش دادیم و با ریحون رفتیم و کلی دویدیم *_* پفیلا و لواشکم خریدیم. طبق معمول من خجالت کشیدم و اون رفت داخل مغازه :|| پفیلا برا من بود لواشک برا اون. لواشکش بدمزه بود پفیلای منو خورد :((

تو خیابونم دوتا افتاده بودن دنبالمون هی تیکه مینداختن -_- ما هم گرخیده بودیم فقط تند تند راه میرفتیم پفیلا میخوردیم :دی یعنی خدایی من با اون قیافه جوش جوشی و رنگ پریده تیکه انداختن دارم خاک بر سرت با اون سلیقت بد بخت براخودت میگم:| 

بعد با ریحون شرط بستیم که بی آر تی پول میگیره یا نه . اون پول نداد ولی من دلم نیومد پول دادم به رانندش :| پررو ازم گرفت :/

بعد قراره مهمون بیاد برامون بعد هیشکی خونمون نبود. انقد از ایستگاه تا خونه رو دویدم طبق معمول کتف درد گرفتم .

ولی خوش گذشت چون مث قبل شدیم و این بهترین اتفاق ممکنه . مرسی خدا جون *_*

۱۷ شماهم همینطور دلبر باقی بمونا *_*

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۲۶ دی ۹۶

شخصا قابلیت این را دارم که بمیرم از برایت *-*

نیگاش کنین آخه چی کادو داده: کلیک

- اولین کادوی وبلاگی امسال

- اگر بدونی چقدر اشکم در اومد که ریتالین :/ دوست دارم *-*

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۲۴ دی ۹۶

از رنجی که می بریم :|

+ وسط امتحان داشتم تو دلم با خودم حرف میزدم، تف شد :| چجوری؟! 

+ وقت امتحان۶۰ دیقه بود فقط، نمیدونستیم پشمامونو جمع کنیم یا بنویسیم؟ :| 

+ خدا بخواد اینم ۲۰ شم :| در چه شرایطی خوندم آخه من :| وسط امتحانا رفتیم مسافرت :/ 

+ بخونیم یا بخوابیم؟ پاسخ: بمیرید مرگ مرگ مرگ.

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۳ دی ۹۶

Point

میگن که زندگی و توانایی خودتونو با خط کش زندگی دیگران اندازه نگیرید‌. حالا من نمدنم والا.

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۱۹ دی ۹۶

بی اعصاب نوشت

دیشب چون رفتم حموم خوابم پرید |: فکر کن شب امتحان بود اون وقت من داشتم موهامو اتو می کشیدم D: تا خوابم ببره ساعت ۲ شد. ساعت ۵ باز پا شدم درس بخونم. ولی چون کم خوابیدم استرس داشتم مغزم نکشه ، اشکم در اومده بود خلاصه |: بعد صبح که پا شدم زیر کتری رو روشن کردم دو ساعت منتظر وایسادم جوش بیاد بعد فهمیدم فقط آبِ جوشه و چایی توی قوری نیست |: چاقو اره ای رو گرفته بودم دستم داشتم کارو تموم میکردم که یادم به هات چاکلت افتادم. هیچی دیگه کله سحر قبل امتحان هات چاکلت خوردم |: 

چقد صبحا هوا شبه . ( |: فردریش نیچه )

صبح هم که داشتیم میرفتیم ماشین تصادف کرد ماشین ما نبودا ولی ما سه تا اون پشت داشتیم کرکر میخندیدیم بعد سپر یارو کلا کنده شده بود |:

امتحان عم که ۱۹ اینا میشم. 

من خوابم نمیبره و دلم خواب میخواد |: هیچ جا رو نمی بینم سرگیجه دارم هیچی نمی شنوم و نمی فهمم -_- تازه ناهار یه چیز من در اوردی و چرت بود که داداشم درست کرده بود و مجبور شدم ۳ تا مایتابه رو علاوه بر ظرفا بشورم -_- کت و کولم کنده شده و دستانم پوست پوستی شده -_-

اه ایش عر ایس تف -_-

فقط ۵ تا امتحان مونده فقط :|||||||||

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۱۸ دی ۹۶

یک نسخه صدای جیمز یانگ و تاریکی اتاق لطفا

من سالهاست تلخی را با تمام وجودم می بلعم. می خندم چون نشانه پیروزی ست، وگرنه زندگی، دنیا، همه این کوفت و زهرمارها سوار آدم می شوند و این بدترین اتفاق ممکن است،اینکه به پای کائنات بیفتی که اتفاق بد از آسمان هفتم نازل نکند برایت...

+ خدایا میشه برف بیاد و پا بگیره؟ خو حساب نیس یعنی چی من هنوز چکمه م رو نپوشیدم امسال این چه زندگی ایه :| 

+ لحظه شماری برای عید و دیدن کلی نی نی یه جا *_*

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۱۶ دی ۹۶

برف *-*

+ بالای ۱۸.۵ میشم :| :دی

+ تا خواستم از ماشین پیاده شم آهنگ مورد علاقم پلی شد :| ضربه ای که بهم وارد شد عمروعاص به اسلام وارد نکرده بود :||

+ ولی امروز بدترین روز عمرم نبود :)

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۱۶ دی ۹۶

[ناسا ویران می شود]

بابام: اه‍ااااااا عههههه اسپاک میشه فضا پسسسسس‌.

من :|

اسپاک :|

+ فردا بدترین روز عمرم خواهد بود ^~^

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱۵ دی ۹۶

به یک عدد قاتل ِ مُرده زنده کن نیازمندیم :|

که ما را کشته و پس از ایام امتحانات زنده کند مرسی اه 

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱۵ دی ۹۶

| بــ...

بوم بوم بوم انگار قراره یه اتفاق بد بیفته. بغض دارم، دلهره. مثلا داشتم مرد هزار چهره می دیدم. می بینمش و هربار به چیزای مسخره تکراریش قاه قاه می خندم. مثلا اون صحنه که مهران مدیری برای خواستگاری در میزنه بعد باباهه میگه تو همونی که میخوای سحرو بگیری؟ [از خنده می میرد ولی یه چی همچین پس گلوشِست] 

یا مثلا در بدترین حالت ممکن دندون جلوم گوشه ش شکست :| و شبیه معتادا میشم وقتی که میخندم :| 

یا مثلا امتحان شنبه. لنتی استرسش نمیذاره آب دهنمو قورت بدم :|| خیر سرم با خودم قرار گذاشتم معدلم بالای ۱۹ شه. میانترمو ۱۷.۹۰ شدم :|| ینی حتی به هیجده هم نرسید :| و قرار شد ترمو بالای ۱۹ شم. یه تخمین زدم معدلم ۱۸.۵ خواهد شد [شت] 

- گاهی وقتا واقعا میخوام آروم و آسوده و بی دغدغه و فارغ از خزعبلات زندگی کنم... نمیشه! 

- وبلاگاتونو خوندم، هوس نوشتن کردم، چه خوبید، حسودیم شد.

- دلم میخواد فقط بنویسم . 

- فیلتر شکن هم فیلتر کردن ، وطنم پاره تنم.

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۱۳ دی ۹۶

۱۳ِ همیشه نحس

مثلا سیزدهِ دِی...

| گند زنندهٔ خستهٔ کبیر |

بچه که بودم یه دختره همسایمون بود اسمش مهسا بود ۱۳ دی تولدش بود، ده سالی ازم بزرگتر بود. وقتی فهمید منم دی ماهیم کلی بغلم کرد . کراشم بود خلاصه :| الان نزدیک ۸ سال از اون روزا میگذره . مه‍سا کجایی؟ تولدت مبارک 

کاش یا میشد زمان متوقف بشه یا مث باد بگذره آدم بمیره راحت شه.

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۱۳ دی ۹۶

I love u dangerously

[ حآلِ مَن ایهآم داره ] 

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۱۱ دی ۹۶

تکرارِ من، مال تو ولی من من دیگه نیستم.

 از بین یه گله گرگ وحشی فرار میکنم، می دوم می دوم می دوم ، منما ولی من من دیگه نیستم . منم یه گرگم . می دوم می دوم . تا بالای تپه بلند می دوم . چمنای زیر پام پامو قلقلک می دن. انگشتای پامو جمع میکنم تو هم . باد می وزه ،  می وزه ، می زنه زیر موهام . بلند می شن تو هوا . اهمیت نمیدم . لجش می گیره انگار . شدیدتر می وزه ، می زنه توی موهام و موهام از کنار کوبیده می شه تو صورتم . می زنمشون پشت گوشم‌ . کاش همه چی مث درد تو موقتی بود و تموم می شد . نمی موند که به زمان تقسیم بشه و بکشه . چشمام می سوزه از سوز سرما ، با اشتیاق اشک می ریزم . زوزهٔ گرگ ها وادارم می کنه به مهتاب نگاه کنم . یقین دارم اگه تو بودی از برق سفیدی که توی اشک چشمم نقش بسته به وجد می اومدی و همونجور که باید می بوسیدیشون . به جای تو خودم اشکامو پاک می کنم . دستامو می برم بالا و آسمونو بغل می کنم . شاید تویی . شاید این آسمون خوش رنگ و پرستاره تویی . « نه ایناهاش ایناهاش ! این تویی ! همین ستاره دنباله داره که رد شد . ندیدی ؟ » حاضر نیستم بازو هامو شل کنم از ترس اینکه بری . ببین منو ! چشمامو ببین تا بفهمی کجا رو نشونت میدم . ببین لعنتی ! آخ اون دونه عرق چیه کنار پیشونیت ؟ می خندم . بلند ! صدای زوزه گرگ اوج می گیره . اشکمو پاک می کنم . خجالت می کشی ؟ با چشمام جهت یه ستاره دنباله دار دیگه رو نشون می دم . میگم دیدی اینو ؟ آره که دیدی . خودت بودی که رد شدی ، رفتی ، کلی بعد تو رد شد ؛ اما هیچکدوم هالی نشد .

#آندرومدا 

 Clean ur tears & look at the sky

 

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۸ دی ۹۶

حماسه ای دیگر آفریدیم

امروز منتظر سرویس بودیم دم چهار راه. یه آقاهه رد شد به دوستم گفت برو اونور وسط راه وایسادی :||| داداش زمین به این گندگی باید از اینجا رد شی شما حتما؟ :||| مرده رد شد، ریحانه بلند زد زیر خنده :| بعد مرده یهو برگشت :||| سکتههه کردیممم :| گفتیم الان میاد داد و بیداد میکنه سر مون آبرومون میره دم مدرسه :|| سریع رومونو کردیم اونور :|| وسط راه برگشت، بعد دو باره برگشت :|| داشتیم مییی مردیییییم :||| 

+ نرگس میگه دادآشت اومد دنبالتا، اوناهاش. میگم باشه، میخوام برم از خیابون رد شدم. میگه تنها میری؟ :| #کندمغز

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۶ دی ۹۶

چآرلی گوش می دهیم

دیشب به دلیل مسخره ای خوابم نمی برد. به خآطر امتحان :| از کی انقد چندش شدم؟ :||

امتحان ترم هندسه :// نیم ترمو که ۱۲ شده بودم D: اینو احتمالا ۱۶ ۱۷ شم :| هشتگ چگونه امتحان را قهوه ای بدهیم؟؟ از آندی بپرسید :) 

+ ۳ هفته دیگه تولدمه D:

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۴ دی ۹۶
• I set fire to the sky; Yeah, exactly me •
هشتگ
نویسندگان