امروز هی میگفتم یعنی من تا ساعت 2 و نیم که میرم خونه زنده میمونم ؟ از بس خوابم میومد :| یعنی مغزم تعطیل بودا قشنگ . میخواستم بگم همون دختره که خیلی خوشگل بود؟ گفتم همون دختره که خیلی آسون بود؟ :| نه یوخده سخت بود :|

+ به مامانم گفتم شیمی 18 شدم بر خلاف تصورم گفت آفرین :| و داداشمم برا اولین بار نرفت رو منبر و گفت نِ بارک الله :| 

+ ناهار ذرت مکزیکی خریدم تو مدرسه. بعد اومدم پیش بچه ها دیدم فسنجوووون و کبااااببببب داآاارن *_* بصورت چرخشی از همه غذاها خوردم هی غرم میزدم گردوش زیاده داغه پیاز داره :|| بعد روش پاستیل خوردم همونا که روش از اون چیز دون دونیا داره *_*

ولی چقد با مهدیه خندیدیم امروز :|

+ چشمام داره میره، خوابم نمیبره، امتحان زبان دارم و کلاس زبان خر است خر.

+ فسنجونش بدمزه بود من فسنجون میخوام گردو نداریم :(((