۳۷۷ مطلب توسط «آندرومدا :)» ثبت شده است

و میتونیم رتبه هم بیاریم حتی :)

- میتونم بگم تئاترمونو تقریبا بی نظیر اجرا کردیم. به خاطر اینکه تا حالا هیچ کجا توی هیچ تمرینی انقد خوب حس نگرفتم. و طبق تصورم آخرای تئاتر سوتی عظیمی دادم :/ دیالوگم کامل از ذهنم پرید :/ پر :/ پر :/ به حدی که رفتم عقب و زهرا اولشو گفت " دستای منو باز میکنید؟" و بدین سان خودمو کشیدم جلو و با زاری و التماس خودمو انداختم زمین و دستامو ب سمت شونصد نفر نیش گشاد گرفتم " دستای منو باز میکنید"؟ 

-  بهار عالی رفت نقششو. یه داوره انقد خوشش اومد. تازه بهمون گفت خسته نباشید بچه ها ^^ ب هیچ گروهی نگفته بود ^^

- وای خدای من یه صحنه راضیه باید دراز میکشید روی تخت بیمارستان :/ پاشو گذاشت روی تخت- تخت یهو پرید بالا :/ من؟ :/ من ؟:/ 

- از 2 تا تئاترای دگ هم خیلی خوشم اومد. ولی یکیش طنز بود ولی خاب فقط خنده دار بود و بنظرم از لحاظ محتوایی امتیاز نمیگرفت. یکیش هم طنز بود و از تمبک استفاده میکردن و خیلی جالب بود نحوه بازیشون.

- واقعا قبلش استرس نداشتم . اصلا! ولی تا زنه اومد گفت بعدش نوبت مدرسه شماس عربده هایمان ب هوا رفت :)

- تنها نکته منفیش این بود ک جلو آینه مستراح گریممون کردن ://

- خوراکیامم نخوردم :/ مامانم کلی دعوام کرد ولی الکی بهش گفتم ناهار خوردم :/ ولی خب یه نصفه کلاب خوردم.

- وای وای من چقد شانسم بوقه :/ توی خیابان بودیم. از سالنه اومدیم بیرون. خواستیم سوار ون شیم. من کلاب دستم بود. کلابم رفت زیر ماشین :///////////////////////// رفت زیر ماشین :/ زیر ماشین :/

- لباسم سفید بود. گریمم سفید بود. بهار میگفت شبیه عروس شدی :/ بعد خودش لباس مشکی تنش بود وسط سالن هی ادا در میاورد میگفت بیا خانومم ://

- جعبه کمکهای اولیه روی پام گذاشته بودم. یهو صدای بوق بوق های قبل انفجار بمب اومد :/ من یه لحظه زل زدم ب بهار. یهو عربده ضبط بلند شد " حااااامد پهلانه ":/ 

- به حدی خندیده بودم که نمیتونستم آبه رو قورت بدم :/

- صدای اهنگو توی ون برده بود بالا، مردم توی خیابون داشتن میرقصیدن :/ حالا اصن اهنگه رقصی نبود :/

- وای یه گروه اجراش ضعیف بود. داورا یهو وسط تئاترشون بهشون گفت برید پایین. دلم خیلی براشون سوخت.

- وای خدا فکر اینکه فردا باید خودم برگردم خونه از مدرسه - خودم برم کلاس زبان- و نیز برگردم ممکنه ب امروزم گند بزنه :/

- وای امتحان دینی امروزو پیچوندیم . ژون :)

- چیشمام افتضاحه :/ پاک عم نمیشه لامصب :/

- 23 بهمن کم نظیر بود. خدا جونم همه اینا به خاطر توعه. دوست دارم :)

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۳ بهمن ۹۵

برادلی چاکرز

کتاب خوبی بود -.- با اینکه از لحاظ قلم و ادبیاتی در حد نوجوان بود باز هم نمیتونم ازش بدم بیاد. 

• میخوام برم رو مخ مامانم بذاره برم راهپیمایی ۲۲ بهمن :|| تا حالا نرفتم دوست دارم بیرَوَم :]

• نمیدونم چرا بچه های کلاسمون جنی شدن :|| هر روز اتود یکیمون گم میشه :|| و اتود منم امرو گم شد :| و امرو گرفتم :|| ماهیه ^^ 

• خط زیبایم و ماشین پلیسم نره تو جزایر لانگرهاوسِدون یه وَخ :]

• حوصلم سر رفته گشنمه حال ندارم حالت تهوع دارم اعصاب ندارم ذرت مکزیکی عم میخوام. از توی حلق ذرت مکزیکی فروشیه رد شدیم ولی برام نخرید پشگل 😒

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۲۰ بهمن ۹۵

بیسدُمِ بَمَن

• هرچی سخنرانی که اومده بودو نفرین کردیم نَمُرد :l اخه لامصبا روز جشن دیگه چرا سخنران میارین؟

• واسه جشن از بچه ها پول جمع کردن ک براشون ساندویچ بگیرن. منم یادم رفت پول ببرم :| خعلی غمبار ب کالاباسا نیگا میکردم. یهو همه اومدن گفتن ما ساندویچمونو بهت میدیم بیا. من گفتم نه . ولی نوشابه یکی از بچه ها رو تا ته خوردم. از ۳۰ نفر هم، نفری یک سوم ساندویچاشونو کَندَم. کرکر میخندیدن میگفتن تو بیشتر از مایی که پول دادیم خوردی :'|

• ریحانه عم خواست نوشابه شو وا کنه، گاز داشت، قبلش هی نوشابه هه رو تکون داده بود؛ درشو وا کرد و هرچی اون تو بود پاچیده شد ب من و میزمون و خودش :l

• با بی میلی وایسادم واسه کلاس ریاضی آی ام سی. ولی خعلی خندیدیم با ریحانه. استاده داشت حرف میزد؛ یهو صداش گرفت. خب طبیعتاً باید یه سرفه میکرد و ادامه میداد. اما ‌با همون صدا ادامه داد :l من؟ مُرده بودم :l

• "ته کلاس ردیف اخر صندلی اخر'' هم همین الان تموم شد :'] بعدی چی میتونه باشه؟ 

• باید اسکولیاب (اسطرلاب) درست کنم واسه علوم ^^ دوس ^^ 

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۲۰ بهمن ۹۵

تَش خوشال :]

دیروز اون همه کلافه بودم واسه امتحانای امروز. ادبیات که خیلی اسون بود ۲۰ میشم.

میدترم زبان عم اخ جون شدم ۵۷ از ۶۰ ^^

وایی شنبه میریم منطقه واسه اجرای تئاتر :|| اصلا اضطراب ندارم :|| 

• یه دوستی داشتم نزدیک ۳ سال باهم دوست بودیم. الان ازش بیزارم. پرمدعای آشغال جوگیر. از آدمای پرمدعا متنفرم.

• ۱۳ روز تا مشهد 👀 از انتظار کپک میزنم :]

• "ته کلاس...ردیف اخر...صندلی اخر'' بسی باحاله. اگه رمانای نوجوانانه دوس، بخونین :]

• از دندونپزشکی بیزارم و وحشت دارم.

• به یه چیز عجیبی فکر میکنم؛ ده سال دگ من باید حسرت بخورم که چرا توشه اخرت جمع نکردم. چرا هیچوقت ادم نمیشم نماز بخونم؟ این چیزای دنیا، حتی میدترم خوب، اهنگام، کتابام، نجوم...هیچی! هیچی! هیچی! No thing ترین! هیچی اون دنیا به کارم نمیان. فقط باید تو اتیشش بسوزم. کاش ادما زودتر بمیرن تا کمتر از یاد خدا غافل شن. همیشه عمر کم رو دوست داشتم. ' بهتره از سرنوشت اون دنیام فرار نکنم! آش کشک خالمه. '

خیلی گفتنی ها بود؛ فراموششون کردم.

× از علامت تعجب متنفرم.

× تصمیم گرفتم ب انیمیشن انگلیسی دیدن عادت کنم عمیقا واسه تقویت زبان. و بی شک با مینیون جان هایم شروع میکنم ^^ سپس کارخانه  هیولاها ^^ 

× دیشب استوری گذاشتم اندرون اینستا مبنی بر مای هازبند :|| امروز رفتم مدرسه مث بمب صدا کرده بود :|| لَنَتیایِ پشگِل اون فقط یه خواننده پرتغالی بود همین :|| 

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۱۹ بهمن ۹۵

حمله اهرمن خویان و شیطان صفتان :|

• داشت اتحاد مزدوج درس میداد من و ریحانه داشتیم متن آهنگ زین و تیلورو مینوشتیم :| تازه ادای تیلور عم در می اوردیم اون تیکه اش ک میگفت what is happening to me :|

هوا سرد بود؛ نرفتیم حیاط؛ کنار پله های زیر زمین و انبار مدرسه وایسادیم داشتیم کرکر میخندیدم :| زیر زمینه کنارش انباریه کنارشم موتور خونه بغلشم کارگاه حرفه فن.

خیلی خوفناک و پایینه. حتی الامکان هیشکی واردش نمیشه چون تاریکه و خیلی خیلی ترسناک. وقتی هم دبیر کاروفناوریه برید چیزی از کارگاه بیارید، تیمی میریم پایین تا زنده بمونیم. همیشه هم قرعه کشی میکنیم کی جلوتر بره برقو روشن کنه 😂 :| 

حالا ما بالا پله هاش وایساده بودیم داشتیم حرف میزدیم. 

به خاطر دهه فجر، توی کارگاهه بادکنکای رنگی گذاشته بودن تا ۲۲ بهمن بچیننشون توی نمازخونه. هیشکی نبود توی کارگاهه. یهو یه بادکنک ترکید و صداش بطرز بلند و وحشتناک و ارواحانه ای پخش شد *.* ما ۴ تا عم جیغ کشیدیم خفن :|| بعد یهو ناظممونم اومد گفت این چه صداییه که از خودتون در میارید :////////// 

خو توقع داره در مواقع حمله ارواح خبیثه لبخند ژکوند بزنیم :/ 

البته ما هم گفتیم خانوم ما جیغ نکشیدیم. 

• وای خدای من امروز پفیلا تموم شده بود :| ایتس اِ دیزَستِر :|||

• مدرسه مون یه کیکایی میفروشه دوقلوعه کاکائوییه . وای من عاشقشونم بسی :) خیلی خیلی مزه بینظیری داره. من بهشون میگم کیک شوعر :||| امروز با ۱۰۰۰ تومنِ ته کیفم میخواستم پفیلا بخرم... پفیلا هم نداشت :/ پول ندارم همه رو جمع کردم واسه مشهد ^^ واسه همین بستنی کاکائویی خریدم. بعد از اون کیک شوعرا رو همزمان با بستنی خوردم عالی بود مزه کیک بستنی میداد ^^ دیگه با ۱۵۰۰ تومن روزانه حتی میشه اشک شوق توی چشمام عم حلقه بزنه ^^ 

وای خدای من فردا امتحان ادبیات :|| امتحان میدترم زبان :|| امتحان عربی :|| یه چیز دیگه عم بود :||

شنبه اجرای نهایی تئاترمونه و حقیقتا بازیمون افتضاحه :|| همه بهم میگن با احساسی بازی کردنم به تئاترمون گند میزنم :|| همه :|| 

یادم باشه فول البوم Gnash جانمو دانلود کنم ^^ I hate that I love U ^^

شاعر میفرماید : آی گانا لاو یو :'] 

تهش یه الِکی میگه ای عم میگه آلسو شاعره :||

• هنوزم دستم درد میکنه اما به لطف اون پماد رزماریدینه چیه ؟ همون :|| ب لطف اون بهتر شده .. خیلی عم :| حالا کتفم درد گرفته :|| میمیرم من at the end :|| بهم الهام شده :|| 

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۱۸ بهمن ۹۵

دستم درد میکنه :|

وای خدای من هیودَهِ بهمن پر بود از ضد و نقیضای عجیب غریب و حال خراب کن.

خوبیش این بود که اردوی مشهد هزینه ش ۱۰۰ تومن اومد پایینتر و با اون ۱۰۰ تومن هرکاری دلم میخواد میتونم بکنم و هم اینکه به اوایل اسفند موکول شد و این عـ_ا_ل_ی_ه_ :]

و اما موردی که گند زد به روز قشنگم دست درده و خواهد بود :| حقیقت اینه که دارم میمیرم :|| آی هَو سرطان مغز استخوان نَو آی ثینک :|

و نکته اینجاست که امتحان ریاضی رو کاملا چیز طور دادم :] کاملا :] در این حد که جمع و تفریق رادیکالا یادم رفته بود :|| تا دو ساعت تو شوک بودم ک چرا انقد کندذهن شدم :| آف کورس ستایش و فاطمه برگه رو سفید دادن :// 

ایی سه شنبه میدترم زبان ایی :|| 

امروز حقیقتا شروع کردم خوندن واسه قبولی توی نمونه دولتی. میتونم؟ میشه؟ باید بشه خب. به حدی به مغزم فشار آوردم که تهش دیگه معادله رم یادم رفت :|| یه حس غریبی بهم میگه برم به خانوم چیز بگم اولویت رشته هامو عوض کنم مث بقیه تجربیو بزنم ۱ ـ و ریاضیو نزنم کلا. ولی یکی اینور گوشم میگه بد به دلت راه نده ریاضی خوبه واسه تو. تو که نمیخوای بری پزشکی، انسانی عم عُرزشو نداری؛ پس دیگه زرزرات واسه چیه :| 

دارم میمیرم از دست درد عمیقا :|| 

دیروز انقد واسه دفاعی غر زدم اخر سر اصن نیومد امروز معلمش :/

آخ یه سری هم امتحان تاریخ ادبیات داشتیم. شب قبلش با اشک و هق هق و ضجه و زاری و شیون تونستم حفظ کنم. وای خدای من فرداش معلمه نیومده بود :|| چیرا اخه؟ :/

ته کلاس...ردیف اخر...صندلی اخر...رو شروعیدم.

روزی دو بسته پفیلا خوردن خیلی ژذابه :)

امروز از اون روزاست. از اون روزا بود البته که عمیقا منفور شدم و عیمقا افسرده ترینِ عالَم :]

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵

عینِ شعار :]

فقط یه دانش آموزِ یه تختَش کَم ـه که میتونه کنفرانس جنگ نرم بده و زر زر کنه و بگه ماهواره فلان بهمان استیج نبینید؛ و بعد خودش بیاد دنبال ویدیوعاش بگرده. یه احمقی مث آندرومدا :]

#احمق_نباشیــمـ...Oh sorry .. فرست#احمق_نباشم اند دن #احمق_نباشیم :] 

• چون قراره شعار بشنوم [بخونم  _ ببینم] نظرعای این پُسد بَسده میشن.

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۱۶ بهمن ۹۵

لغتنانه معین + سایر + تام :|| + هاکلبری فین :|| + مارک تواین :||

کِشمِش: چِشپِش 
دو تا : تُ تا
بیا بیرون : بیا تو :|||||||||||||
سیاه : سیفید
سفید: سیاه
شیطونی: شیطُنی
عاشقتم: عَچّیکیّتَم :|||||||||||||| 
سلام: سنام

• نامبرده واقعنی اسمش معینه =|

• به دَرَک که دفاعی هیچی نخوندم حتی در حد یه چِشپِش :] به دَرَک :] و فدا سرم که حال ندارم برم مسئله های فاکتورگیری و اتحاد و تجزیه رو حل کنم :'] فدا سرم. نباشه غمم :] نبینید خاکستر نیشسته کنار لبم :| ' آثار موزیکهای وانتونز بر روح و روان نوجوانانِ دفاعی نخوانده مملکتمان :']

• برویم شام بخوانیم؛ کتاب بخوریم؛ مسئله بخوانیم؛ اهنگ حل کنیم :']

• چیشمام داره ضعیف میشده به شدت از فرط استفاده از موبایل :| مث غزل میترسم ب مامانم بگم بزنه تو سرم گوشیمو :| با چیشمام باید خدافظی کنم در اوج :] تا همین چند وقت پیش عقاب اسیا بودیم :] 

• دیگع حالم دارع از آهنگای موبایلم بهم میخورع :||

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۱۶ بهمن ۹۵

Awful ²⁴³

• عمیقاً میتوانم پروردگار جهانیان را سپاس گویم که این توفیق را به من همی داد که این کتاب رو تموم کنم :| دشمن عزیز؛ در عین استقلال، جلد دوم بابا لنگ درازی به اون قشنگی. واقعا فکر نمیکردم اینجوری باشه :| کتابش ۵۰۰ صفحه س؛ ۴۹۹ صفحه اول عشق رو اصلا آدم حساب نمیکنه و هی به نامزدش [گوردون عزیزش😒] نامه عاشقانه میفرسته بعد صفحه ۵۰۰ تازه یادش میاد اسم کتاب چیه :/ تهش مینویسه رابین عزیزم دوستت دارم :/ ماذا الان‌؟ :||

سعی کردم زوری ازش جمله بِکَنَم:

نخل در رویای کاج و کاج در رویای نخل.

• کتابی که جدید میخوام بخونم موضوعش فِرچته هاست ^^ 

• امروز هم قرار بود امتحان دینی داشته باشیم هم کنفرانس گروه ما. منم تمام پنجشنبه جمعه مو غصه خوردم که حوصله ندارم دینی بخونم. ولی خوندم و کلی عم واسه کنفرانسه خوندم . بعد امروز رفتم میبینم میگه امتحان نیمیگیرم دستگاه چاپگر مدرسه خرابه. خب بمیر :] تازه هفته دیگه میخواد امتحان بگیره.

• تازه فردا امتحان دفاعی و ریاضی :|

• سه شنبه عم مدیترم زبان :| 

• عه راستی ما شنبه میریم اجرای تئاتر احتمالا نیستیم زنگ دینی .. ژوووووووون :))))):خب نظرم عَبَض شد نمیر :|

• عرررررررربده مدرسه مون پفیلا اورده :)))) دو بسته خوردم امروز :| پفیلا ایز مای فرست & لست لاو :]

• دیگه باید برم ساک مشهدمو بیبیندم ^^ عرررررربده :)))))) بچه ها از خودشون دَروَکردن که تاریخ حرکت قراره مولکول شه ب اسفند. کاش اینجوری بشه بنا ب دلیلی :|| 

• امروز لحظه اخر پشیمون شدم رضایتنانه و پولو ندم :| غزل قیافه شو کج و کوله کرد گفت اذیت نکن من بخاطر توی نجچتربطتنچنچا کلی نیشستم مامان بابامو راضی کردم. گفتم باشه ولی باید کیک و شیر کاکائوتو بهم بدی تا نظرم برگرده و بیام :] شیر کاکائوشو نداد ولی کیکشو چرا. منم گفتم خب پس برو پفیلا بخر برام :] اونم رفت خرید :] منم رضایتنامه و پولو دادم سپس :]]

• خداروشکر که امروز شنبه س و کلاس زبان نعارم :]] 

• کتاب فرِچته ها میتونه ژذّاب باشه :] 

• کتابخونه مدرسه مون پیشرفت کرده کیمیاگر میاره.

• خیلی چیزا بود که میخواستم بگم و یادم رفت.

• میدونین جین وبستر [نویسنده بابالنگ دراز و دشمن عزیز] که انقد عاشق بچه ها بوده موقع بدنیا اوردن بچه خودش از دنیا میره‌ و هرگز طعم مادری رو نمیچشه؟ :[

• فکم رگ به رگ شد از بس ادامس جویدم.

• پست بعدی -> لغتنامه معین <- صرفا جهت اینکه یادم نرع :|

• بی قضاوت بخونید.

• بعدا نوشت: چرا غلطای تایپی رو گوشزد نمیکنید :/

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۱۶ بهمن ۹۵

جواب فوری :/

فرندز ... فیلم نقابدار (beyond the mask)  رو میخوام بذارم با داداچ ببینم :/ صحنه چیز دار دارد عایا؟ 

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۱۴ بهمن ۹۵

اه :/

اوج و نهایت فلاکت و بدبختی و گندخوردن اندرون پنجشنبه یه دانش اموز بی شک امروز بوده برا من :) صحیح کردن 60 تا ورقه قهوه ای عربی و نمره گذاشتن - خلاصه نوشتن از چپتر 8 استوری بوک - ورک بوک - شونصد هزار تا تمرین ریاضی - حل کردن مسئله های فیزیک میتونست از گندتریناشون باشه که البته با وجود مهمونی فردا هنوز نه دینی خوندم واسه امتحان شنبه - نه اون طرح هنرو طراحی کردم - و نه حتی یه کلمه هم برای امتحان امادگی دفاعی یکشنبه نخوندم و مطمئنم با وجود کلاس زبان وقت نمیشه. آخ خدا همشون باهم؟

خدایا فانوسنی جزای خوشحالی دیروزمو دارم پس میدم ؟ :/

- چقد قالب وبلاگم مزخرفه. تحمل "کنیم" سعی میکنم عوضش کنم :/

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۱۴ بهمن ۹۵

خَندِگی ! =D

این دو روز با تمام وجودم خندیدم. واقعی واقعی. همیشه خنده هام واقعین. اما این بار بلند بودن...از ته دل...از اونا که ادم از روی صندلی میفته :]

چندسال پیش ؛ بچه بودم؛ فیلم "آخرین مجرد" تازه اومده بود بیرون. یادمه سر یه صحنه خیلی زیاد مُردم از خنده در حالیکه از صندلی افتادم پایین :] داداچ داچت پوکر نیگا میکرد.

این دو روز جودی آبوتِ مدرسه شده بودم. پس از مدتها موهامو از دو طرف بافتم و میپنداشتم شبیه دوشنبه بیده باشم D:  

• امروز چهاردهمه؟نه سیزهه.  پ سیزده روز دیگه تا مشهد :] 

لامصب امسال خیلی پول میگیرن :| دو برابر پارسال :/ صد تومان کلاسم ریاضی هم رو شاخ بابی جان بیدِس. تازه شانس آوردم هنوز موعد واریز شهریه کلاس زبان نرسیده :\ وگرنه یقینا باید در حسرت مشهد میموندم. ولی خب از یه طرف بخاطر مشهد رفتن عروسی پسر داییمو نمیرم -.- به هر حال من هیچ جا رو با مشهد عوض نمی کنم و از این بابت کفش مَفش و اینا راحتن واسه عروسی :') چقد فداکارم من ^^ اسطوره ایثار و از خودگذشتگی :'''''')

امام رضا فانوسا بطلب :||||||||

ولی خب تمیزه دیگه هتل و ایناش. پارسال که برده بودنمون اردوگاه تازه خارج از شهر :|| عَد ما رفته بودیم اونجا چاهاش زده بود بالا :/ ولی خب زهرا میگه این هتل جدیده خعلی تَر تمیزه. به قول بعضیا تِرکِ تمیزه :) زهرا عربده میکشید میگفت میشه تو دسشوییاش زندگییییییی کرد :| 

وای خدای من سومین بار مشهد رفتن میتونه چجوری باشه؟ عرررررررررربده آیم خوشحاااااااااااال :) 

• امروز وسط تمرین تئاتر، بچه ها اومدن گفتن خانوم گفته بیا بالا ده دیقه درس دادم باز برگرد پایین. منم لباس تئاتر تنم بود :/// چادر یکیو برداشتم با اون لباسا رفتم سر کلاس نشستم. کرکر خندیدن بِم ...آلسو دبیر :| 

• امروز بابام ۳۲ دیقه دیر کرد -.- 

• نزدیک شونصدهزارلاک و انواع و اقسام زیورآلات اندرون کمدم جای گرفت و مرا بیش از پیش عربده کشان ساخت.

• برخلاف این هفته ای که گذشت، هفته ای که داره میاد بسیار تیاصنیتبحیتینستصحپصسجپسخسوسهسویهصوخدسجسچیخیوخسچحه :) مسلما هفته ای قهوه ای تر از شنبه ای که امتحان دینی ، یکشنبش امتحان دفاعی و سه شنبش میدترم زبان اندرونش داره، نیست خب یقینا ... نیس خو دیگه قهوه ای تر :)

• واقعا دیگه 'دشمن عزیز' داره حالمو بهم میزنه چرا تموم نمیشه شونصد ساله :) در عوض 'سیگار شکلاتی' رو تموم کردم 🙌

• اگه اهل موزیک خارجکی هستین some body I used to know از Gotye و Kimbra شدیدَنات و عربده کشان پیشنهاد میشود :)

• خیلی چیزا بود که میخواستم بگم ولی یادم رفت.

• آها...از این به بعد سکته میکنم تا بالاخره جمعه ها ساعت ۱۱ شب بشه و برنامه مورد علاقمو از شبکه چهار (:/) ببینم. در این حد روانیش شدم که همین الان یه دفتر گنده براش برداشتم تا حتی اگه مجریه اب دهنشم قورت میده بنویسم توی دفتره :')

• اگه غزل نیاد مشهد بدبخت میشم :') با کی بریم سوتی بدیم بخندیم؟! با کی بریم بگیم 'آقایی ، آب شیرموز میدی' ؟! :') با کی ، رفتنی تا صب توی قطار ضعف بریم از خنده؟ با کی برگشتنی تمام طول راهو بگیریم بکپیم از خستگی؟ با کی بریم دستبند مسخره پونزده هزار تومنی بگیریم و پشت بندش عربده بکشیم؟ با کی سر به سر اون کنه هایی بذاریم که از دم مغازه های عطرفروشیشون عربده میکشن خانوم بیا عطر بخر؟ با کی ۵ روز تمام چیپس و دوغ بلمبونیم :'') غزل بیا فانوسَنی :')

• مطلبی که امروز کشف کردم این بود که دیروز که با تمام وجودم خوردم زمین تمام نیم تنه چپم کاملا نابود شده. دیروز فکر میکردم فقط زانومه که ترکیده. امروز فهمیدم کتف چپم عم میایهقومیچیخییویه شده :') وقتی کسی حتی روش دست عم میکشه عربده میکشم سرش =\ 

 قالَ الْیاسُ: رپ یعنی آرمان. از زیر زمین پرواز به اوج آسمان.

• ربطشم به خودم مربوطه -.-

• پیش بسوی ۵۰ ستاره روشن :')

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۱۳ بهمن ۹۵

مجروحِ علیلِ نابودِ داغونِ منقوصِ چیز بختِ چیز شانس =|

تف بر تو باد ای بوت =| 

روی پله ها وایساده بودم داشتم با دلارا با نیش باز بای بای میکردم یه دفعه دیدم ۱۱ تا پله رو اومدم پایین و با کله و انگشتای دست توی زمین فرو رفتم. انگشتم کاملا برعکس شد و زانوم عمیقا تِرکیده. تِرِکیده. تِرِکیده :)

• وقتی مامان آدم نباشه همینه 😒

• کلا امروز همه آنرمال بودیم. از پایین اومدن فاطمه رو صدا زدن که بره پایین. دبیر ریاضیمونم همزمان که فاطمه داشت میرفت، ریحانه رو صدا زد که بره پا تخته . ریحانه کرفس خنگ فکر کرده باید بره پایین. داشت میرفت بیرون :/ رو به فاطمه عم عررررربده میکشید درو نبند منم بیام :'/ 

• عمیقا نمیتونم به پهلو دراز بکشم زانوم عربده میکشه :''''''''''/

• خوشحالم امروز کلاس زبان ندارم 0:)

• امتحان عربی رو بحدشبنرهتمتمعبیغشترتحتللسششیونچنحخخههاانمجولبانپچ =')

• وای خعلیع بد افتادم =\ فائزه ضعف کرده بود از خنده پیاز پخته چارقدوچارنات فوند :'''/ ایی نکبت :'''/   قیافم موقع افتادن دیدنی بود. این و این قاطی [o.O + :| ]

• حالا از این به بعد از پله ها میخام برم پایین نفس تو سینه بچه ها حبس میشه: آروم آروم... یاواش...یاواش...اسلولی...اسلولی داداچ اسلولی...

• پارسال زهرا هولم داد کله م خورد به لبه صندوق آهنی ارتباط با مدیر ://

• پارسال یه جایی نشسته بودم که کاشی که زیر میزم بود لق بود هی میزم لق میزد. مدرسه ما میزاش نیمکت نیست (:/) میز و صندلیه. منم عادت داشتم صندلیمو تکون میدادم. کاشی زیر صندلیمم لق بود. هیچی دگ در حال تکون دادن صندلیه پایه ش گیر کرد من با فک فرو رفتم روی میز و پشتی صندلیه عم نیشَس رو سرم =\ پِرِس شدم به معنی واقعی وحدت کلمه =|  قیافم پوکر بود اندرونِ ان اتفاق نیزـ

• معلم ادبیاتمون میگفت "مبارک باد" در اصل "مبارک باذ" بوده که در طی تاریخ بدین شکل در  امده عسد.

نرگس: باذا باذا مبارک باذا بوده ینی؟=\ 

• نرگس بیشور رشته شو هنرستان زده :[ فک منم کلا توی کلاسمون فقط من و همون دوست روان پریشم زدیم ریاضی. 

• نرگس هولم داد جوری که از کلاس پرت شدم بیرون و اندرون استومَکِ دبیر زبان فرو رفتندی :'')

• برم صدقه بندازم تو صندوق صدقات تا نصف نشدم از وسط فانوسا :'/

• یه سری حالم بد شده بود خعلی وَحشتناک حالم بد شده بود. گفتم خدایا توروخدا اگه فانوسا حالمو خوب کنی ۵ هزار تومن میندازم صدقه :| هیچی دیگه خدا خوشحال شد خوبم کرد ://// مامانم انقد بهم دشنام نمود =\ دیگه عم بهم پول نداد =\ 

• نزدیک ۳ روزه یه وعده غذایی درست حسابی نخورم فانوسا معدم داره ناباد میشه.  امروز که مامانم نبود فقط یه سیب بردم مدرسه. معدم داشت عربده میکشید. یه گاز زدم. افتاد زمین جوری که نمیشد فوتش کرد خورد :| خعلی اعصابم  خورد شد. پارسال عم شکلات پشمکی حاج عبداللهو بردم مدرسه. به پشمک عشق می ورزم شدیدا =\ با افتخار و سرور و خرسندی و اشک شوق پشمکه رو گرفتم دستم روی پله ها وایسادم و رو به آسمان عربده زدم خدایا شکرت ک ب من پشمک عنایت نمودی ':'') بعد یه دختر هفتمیه زارت خورد به دستم پشمک عزیزم..همسرم..مهربانم..امیدم..آرزویم..نفسم..زندگیم از دستم رها شد و به زمین آویخته شد :[ 

• به فکر یه پژوهش ژذاب عسدم =]

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۱۱ بهمن ۹۵

چند ساعت مامان بودن [اِ ژوگیر اندرومدا 😊 ]

• و همانا سوگند یاد میکنم به همین برکت اگه باز دستم به یه گوری بخوره صفحه رفرش شه میرم خونه بابام -.-

•  مامان جانمان خانه نیست. هیچ اتفاق بدی نیفتاده ولی نبودش به وضوح حس میشه. مامان من برخلاف خیلی مامانا اصلا آروم نیست و برعکس خیلی شیرین و بامزه و خوش خنده و باحال و جیگرِ دل آندرومداشه کلا :) [به بچه ش رفته آف کُرس ^^] صدای خنده هاش که موقع خندیدنش  ضعف میره عَ خنده توی خونه نیست الان. ولی میاد. فردا پس فردا میاد و خونه رو از عزا خونه در میاره.

• فرو رفتن در قابلمه نارنجی داغونه اندرون سطل آچغال و نگاه پوکر فیس وارانه داداچ به من کاملا طبیعیه ='] 

• برا داداچ کوچیکه مشق نوشتن خعلی چیز تر از اونچه ست که فک میکنم =\ مامانم چ میکند از دست غرغرای این؟ =\

• عاه مای گاد ^^ از اشک شوقهای یک فرفرموی، لَخت شدنِ جلو موهاشه ^^ اشک شوق تو چیشمامه اصن :'''''''''''''')

• ‌طی یک همت مادرانه [😝] مَچقایِ زبانمم نوشتم. استوری بوکش هم کاملا فانوسی بود =|

• فدا سرم که واسه فردا انشا ننوشتم ^^ اونم تُتا ^^

🎵 من دیوونتم | ادی عطار & خلصه به دوستداران آن سبک پیشنهاد میشود =\ سعی کنید صدای داداچ خلصه رو نشنوید =\\ 

• قالَ الحامد الهمایونُ: رفتنم مصلحتی نیست بدان مجبورم. 

• الِکی :')

• باید به یه همکلاسی که شباهت خاصی به مرحوم مغفور مرتضی پاشایی دارد زبان یاد بدم. از فعلای ساده شروع کردیم. اگه بهش رمز بدم خیلی خوب میگیره. Be رو واسه اینکه یاد بگیره معنیشو بگه "بودن" . بهش میگم توی ذهنت بگو "بی بو بودن" :'/ کرکر میخنده اخر میگه یاد گرفتم :'/ خو لامصب من قربونی میشم ='''/

• بی قضاوت بخونید 

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱۰ بهمن ۹۵

عررررررررررربده

عرررررررربده اونهمهههههههه تایپ کردم یه هزارم ثانیه دستم خورد به موزیک، موزیک صاب مُرده وا شد مرورگرم بسته شد صفحه رفرش شد پرید😭پست ب آن زیبایی پرید :'''( اصن به درک برو بمیر اصن برام مهم نیس پریدی پیاز پخته بی جنبه گستاخ فرومایه :'''''''''''''''')

.

.

ـ

ـ

ـ

.

.

.

عررررررربدههههه

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱۰ بهمن ۹۵

آیسی دِی D':

• برگه انتخاب رشته رو دادیم رفت با گریه زاری و نگرانی و دلشوره :') گاد هلپ می 💀

• ستایش ۳ تا کتاب من پیش از تو ، خطای ستارگان بخت ما ، غرور و تعصب رو گرفت به زبان اصلی =\\\\\\ حالا من استوری بوکای موسسه رو میخونم مغزم رگ به رگ میشه ='|

• امتحان فیزیکو --- رَف ^^

• در عوض امتحان زبانو بیس شدم 😽

• دیشب برا اولین بار موفق شدم برنامه آسمان شبو ببینم. داداشم کلی مسخرم کرد بابت دیدن شبکه ۴ - زدم شبکه ۴ مجریه فک کرده هیچکی نمیبینش دست کرده بود تو دماغش😂- | حالا ما شانس نعاریم که =|| الان یهو همه از دم مجری شبکه ۴ در میارن :'/ 

بسیار زیبا بود برنامش :) پایه ثابتش خواهم شد. بابام میگفت نشین نبین برو بخواب صبح میخوای بری مدرسه. ساعت ۱۱ شروع شد. اول گفتم باشه ۱۱ و نیم میرم بخوابم. بعد گفتم یه ربع ب دوازده. بعد گفتم دوازده دیگه میرم دیگه. یوهوکی سیاوش (مجریه =\ ) برگَچت گُفد 'موزیک پایانی رو میشنویم ' . من : :'||||||

• عاچِق یه خواننده مَچهور اسپانیایی شدم :'') این رِلیم فِلَن :'') دارم بخاطرش زبان اسپانیایی یاد میگیرم :'') در این حد :'') تی امو مالوما❤ . ℳaluma for ever -.-

• وبلاگ انوشه انصاری (اولین زن فضانورد ایرانی) رو کشفیدم :'') کلشو خوندم :'') همش حالت تهوع داشت بنده خدا :'| هرکاری کردم کتابشو پیدا نکردم. بعد فهمیدم از انتشارات مور علاقم 'شادان' چاپ شده 😍 سریعا میخرمش (نمایشگاه کتاب امسال :'| )

• یه یاروعه یی فرض گرفته که دور زمین مثل دور زحل حلقه های یخی وجود داره. خعلی باحال بود عکسای شبیه سازی شدش :'') فرض کن اگه توی استوا باشی یه خط عمود یخی سفید همیشه تو آسمانه. و هرچی به سمت قطبها حرکت کنی و از استوا دور شی، مثلا توی واشینگتن دی سی شکل کاملا عوض میشه! یه حلقه اریب ضخیم ژیگول :')

• آی لاو استرونومی وری ماچ 🌠🌌

• غمگین نباشید انقد سر جدتون.

• علاوه بر اون خواننده اسپانیاییه   به این نیز (👹) علاقمند شدیم :'') اسکولیت خاصی اندرون چیشماشه :'')

• بی قضاوت بخونید.

• آندرومدآ 🌌

[بعدا نوشت: ۷۲ دنبال کنندگانـ'ـز 🙌 قال باب الاسفنجی: وای عجب ستارگانهایی :') ]

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۹ بهمن ۹۵

لبخند ژکوند

- حالم داره از قالب وبم بهم میخوره :'')

-  به حدی از داغونی رسیدم که آهنگای ساسی مانکن رو رد نمیکنم :'') 

- دشمن عزیز فازت چیه تموم نمیشی شونصد روزه؟ دیگه حالم از سالی و دکتر رابین بهم میخوره :'')

- هی یه صحنه ابد و یک روز میاد جلو چشمم. اون تیکه که آهنگ گذاشتن میرقصن. محسن با سیگار میرقصه :'') 

- معده درد گاوه گاو :'')

- واقعا حوصله کشیدن یه طرح چیز مانند انتزاعی ِ افتضاحی واسه هنر رو ندارم :'')

- فردا بالاخره ازم عکس میگیرن و بروشور اون تئاتر چیزی رو میزنن از شرش راحت میشم :'') 

- با گوشیم داشتم انیمیشن دانلود میکردم. هر چهار سال یه بار یه درصد میرفت جلو. حتی گوشیمو نبردم بیرون تا دانلود کنه. صبح تا غروب بیرون بودم یه درصد هم جلو نرفت. بیشور رو ۳۹ گیر کرده :'')

- موجود عشق کوچکی که "شیطونی'' را "شیطُنی" _ " دو تا " را " توتا" _ "سیاه" را "سیفید" میگوید، برایش یه دونه از این خونه فانتزی کوچلوییا هستن جنس پارچه ن ، عَعونا گرفتن ^^ هرکی از چادره میاد بیرون بهش میگه "عه اُمَدی تو؟" :'') "میشکستم"ـُ میگه " "میشکَندَم " [میکسی از شکاندم و شکستم😂] / لعنتی داشتم برمیگشتم میگفت نرو...لباس نپوش :''[

- خدارو شکر که زنگ دینی فردا پرید :'') ولی چرا زبان اومد جاش؟ :'')

- موزیک ویدیویِ I don't wanna live for ever ـِ زین و تیلور بس فانوسی ولی باحال بود چونان آهنگش :'') تیلور زِچت بود ولی توش چرا؟ :'')

- حالم دیگه از آهنگای موبایلم بهم میخوره :'')

- به محمد اصفهانی و یه آهنگش شدیدا علاقمند شدم :'')

- دارم میمیرم از سردرد :'') چرا آمّا؟ :'')

- :'')

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۸ بهمن ۹۵

کهکشآنِ یه جوریِ کُفری

هرشب بین ساعت ۱۲ و ۱ نصف شب تلویزیونو خاموش میکنه و یکی یه قاشق با زور و جنگ دعوا شربت تقویتی مزخرفی که مزه آهن میده رو به خوردِ من و داداش کوچیکم میده. میبینه به زور میخوریمش میره یه مدل دیگه شو میگیره. مثلا با اسانس پرتقالیش.

دیگه همه خوابیدن. تلویریونو خاموش میکنه و میگیره میخوابه. یه ربع...نیم ساعت...چهل و پنج دیقه بعد که میگذره و مطمئن میشه همه خوابن، یه صدای تیک میاد... من میدونم که دکمه چراغ هود رو زده تا نور کم رمق زردش ، یارای چشماش توی تاریکی شب باشه. من بیدارم هنوزـ نورِ بی جونِ درِ وا شده ی یخچال، میفته رو دیوار اتاقم. صدای چرِق چرِقِ آلومینیوم میاد. داره قرصاشو از ورقه الومینیومیای مزخرف میکَنه میذاره دهنش. خش خش پلاستیک میاد و دوباره نور یخچال و تیک دکمه چراغ هود.

وقتی میخواد برگرده تو رختخواب چراغ حمومو میزنه و در حمومو نیمه بسته میکنه تا خونه با پرتوی اندک نورِ ساطع از حموم ، یه کوچولو روشن شه. همیشه میگه نمیخوام خونه تاریک باشه.

معنی واقعی بغض رو میشه فهمید وقتی تموم بزاق دهانتو جمع میکنی و تف میکنی تو صورت هر بیشرفی که واژه "جنگ" رو اختراع کرد، نوشت و روی صحنه وطن گذاشتش.

• از کی باید متنفر باشم؟ 

از گنجینه ۳۰۰۰ جلدی کتاباش که همه شونو توی دوران دبیرستانش قبل جنگ خونده بودن فقط ۳ تا دونه کتاب مونده. هروقت میرم سراغشون میگه نخونشون. میگه ولشون کن اصن. این همه کتاب خودت داری. اینا به درد تو نمی خورن.

من میدونم نمیخواد خاطره های "جزیره مجنون"ـِش از لای کتابا بریزه بیرون. اما من نمیفهمم "۱۴ سال منطقه بودن" یعنی چی. چرا هیچوقت بهم نمیگی؟ چرا وقتی میگی "بزرگ شدن بچه مو ندیدم" بقیه شو نمیگی تا منم بفهمم؟

• روم نمیشه بگم عاشقتم. ولی به علی قسم میمیرم برات...به حرمت تمام روزایی که بهم امید داشتی.

- بی قضاوت بخونید.

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۸ بهمن ۹۵

Freedun

* FREEDUN از ZAYN شدیدا توصیه میشود =) *
All the stars are still shining
But you’re the only one I see
I can feel when your heart beats, yeah
But you can’t keep your eyes off me

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۷ بهمن ۹۵

#💌

خدایا هیچیمان که به آدم نرفت لاقل ما را آدم کن نمازمان را مثل آدم بخوانیم؛ مثل آدم، مسلمان باشیم خدا :')

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۶ بهمن ۹۵
• I set fire to the sky; Yeah, exactly me •
هشتگ
نویسندگان