• هرچی سخنرانی که اومده بودو نفرین کردیم نَمُرد :l اخه لامصبا روز جشن دیگه چرا سخنران میارین؟

• واسه جشن از بچه ها پول جمع کردن ک براشون ساندویچ بگیرن. منم یادم رفت پول ببرم :| خعلی غمبار ب کالاباسا نیگا میکردم. یهو همه اومدن گفتن ما ساندویچمونو بهت میدیم بیا. من گفتم نه . ولی نوشابه یکی از بچه ها رو تا ته خوردم. از ۳۰ نفر هم، نفری یک سوم ساندویچاشونو کَندَم. کرکر میخندیدن میگفتن تو بیشتر از مایی که پول دادیم خوردی :'|

• ریحانه عم خواست نوشابه شو وا کنه، گاز داشت، قبلش هی نوشابه هه رو تکون داده بود؛ درشو وا کرد و هرچی اون تو بود پاچیده شد ب من و میزمون و خودش :l

• با بی میلی وایسادم واسه کلاس ریاضی آی ام سی. ولی خعلی خندیدیم با ریحانه. استاده داشت حرف میزد؛ یهو صداش گرفت. خب طبیعتاً باید یه سرفه میکرد و ادامه میداد. اما ‌با همون صدا ادامه داد :l من؟ مُرده بودم :l

• "ته کلاس ردیف اخر صندلی اخر'' هم همین الان تموم شد :'] بعدی چی میتونه باشه؟ 

• باید اسکولیاب (اسطرلاب) درست کنم واسه علوم ^^ دوس ^^