در نبودٍ بست فرندفوراورمان...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۶ فروردين ۹۶

روزانه پس از مدتها

- پیرو پیرامون پست قبل، زر زدم :/ 

- امروز اولین جلسه کلاسا بود. من کلا از طفولیت علاقه شدیدی ب کلاس تقویتی داشتم. زین رو با ذوق رفتم . معلم ریاضیش که از لحاظ درسی خیلی خوب بود البته بهمون میگفت کند ذهن :/ بعد ی سوال پرسید سخت بود . من کامل بلد نبودمش بعد دبیره هی میگفت دخترا ترسوعن و اینا. منم دستم و گرفتم بالا برم سواله رو حل کنم ولی بهش گفتم میشه تا جایی ک بلدم بیام حل کنم? گفت اشکال نداره بیا کمکت میکنم. منم رفتم و اینا. بعد تازه نصفشم اشتباه حل کردم. بعد کلی اذیتم کرد بیشوعور. بعد تازه بهم گفت خیلی زود احساساتی میشی میپری میای وسط :/ خا داداچ من نمیام وسط برقصم ک میام تست حل کنم ایش. بعد چندتا سوتی دیگه دادم بعد کلا پوکر گفت تو حرف نزن کلا :|

- واعی خدای من دبیرفیزیکش خیلی باحاله.  دندون نداره پیره. بعد ک میخنده شبیه نی نیا میشه عزیزززززم :**************

- کی حال داره بره کلاس زبان? دشمن :/

- خیرسرمون پنجشمبس 😒

- برگشتنی با چه مشقتی خودم اومدم خونه .. بعد نگو بابام اومده بود دنبالمپرتیدزتسدساگ.

- ژوووووون 2_1 :***********

- واعی عاغا آهنگ جدیده مازیار فلاحی کیلی کیلی کوبه:)

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۲۴ فروردين ۹۶

این وبلاگ هم انگار به حذف شدنی ها پیوسته..

اینجا برام بی معنی شده. 

شاید اینو حذف کنم. یکی جدید بزنم.

شاید این بمونه ولی دیگه سراغش نیام.

شاید هم آندرومدا خل شده باز.

- دلیلش هم شکست عشقی نیست دوزدان :) لوس بازی نیز :) فقط وی دیگه مثل قبل عرضه نوشتن "مغز مشغولی " هاشو نداره. همین و ضد تا چیز دیگه.

بای گایز :*

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۲۲ فروردين ۹۶

درس امروز :)

از من بشنوید هیچوقت واسه چیزی اشتیاق و ذوق بیش از حد نداشته باشید. چیزی که واسه آندرومدا محاله. 

- خودش زر میزنه عمل نمی کنه :')

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۲۲ فروردين ۹۶

عاخرین پست با این گوشی عزیزم D:

از معیارهای من برای ازدباج =)

« امروز کلاس زبان امتحان wordskill داریم و منم قراره نمیدونسته باشم و وقتی معلم گفت میخام امتحان بگیرم، بگم هیییییییییییییییع من نمیدوووووونستممممم تیییییچرررررررر :] »

«پست بعدی با اچ تی سی خوژملم :* »

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۲۰ فروردين ۹۶

من عَض تٌفولیَت غانه و مَذلوم بودم

چِرا کع غرارع حوعاویِ اَظیذَمو با عِچ طی صی داداشم اَوَذ کنم :)) هوم :)))

.

پ.ن: ازمون رغبت و توانایی برای انتخاب رشته، 3 ساعت طول کشید :||

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۱۹ فروردين ۹۶

بیاید بریم خانواده واقعی منو پیدا کنیم :\

من : اه مامان هی اون چراغه رو روشن میکنی صاف میره تو چش من.

مامان بسیار مهربانم : حالا تویی که خوابی چشات مث چشای شتر بازه :-X

<3

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱۸ فروردين ۹۶

چندمین

کاش آدم یکیو داشته باشه وقتایی که خفن غلط میکنه، بزنه پس کله عادم :)

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱۸ فروردين ۹۶

معین خنگ

- عزیزجون برات از مشهد چی سوغاتی اورد؟

+ سوخاتی O:]

‌*

*

*

*

*

*

*

*

*

*

*

- ببین این دکمه هه رو بزنی میگه "بای بای".

(دکمه رو میزنه)

+ نه میگه "مای مای"

- نچ میگه "بای بای"

+ نِخوام...میگه ‌"مای مای"

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱۸ فروردين ۹۶

پنشمببه ی ما

مثلا اینکه هندزفری رو بچپونی تو گوشت و بی توجه به هشدار همیشه مزخرف گوشیت ولومو تا ته بدی بالا و به فلانم طور بیخیال تموم سرزنشایی که بخاطر کارایی که نه بلدی و نه میخوای انجامشون بدی باشی, و تو دلت اون آشغالی که عربده کشیدن رو اختراع کرد به فحش ببندی.

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۱۷ فروردين ۹۶

روظ حای بوغی در پیش عصط...

وی اهل فیلم دیدن نبود و وقتی خز یک فیلم در می آمد آن را مشاهده مینمویید.

عاغا من ژدیدا میخاسدم با اون یاروعه رل بزنم که پرستار ویل ترینر بود :|| عاشخال رفت کارنو برسونه هتل :| لیاقت ندارن ک :| 

- با چه مشقتی فیلم دیدم!! زیرنویسلش کاملا طور برعکس بود!! الثم یروجنیا :|| "از چپ بخونید :/ "

~ وای عاغا نگفتم چیشد؟ :| بابای غزل فالوم کرده :|| منم نمیدونستم :| زین درحال ضبط موزیک ویدیوی جدیدشه..موهاشو سبز کرده :/ عکسشو گزاشتم استوری اینستا, بعد نوشتم همسرم چرا بدون هماهنگی و مشورت با من موهاتو سبز کردی؟ :|| هیچی دگ بابای غزل فالوم کرده بود ://

- چقد داغون شدم از این چندروز که برگشتیم. کارای سختی در پیشه که آندرومدا مجبوره انجامشون بده. کی از اجبار خوشش میاد؟ دششششمن. اوف. راحت بگم حال این چندماه آینده رو ندارم.

- ارواح عمه ام میخواستم شیمی رو امروز تموم کنم. ولی خب...حسش نیس.

- روزانه نوشتن به مغزم اکسیژن میرسوند. دیگه انگار همه چی مسخره شده و تموم خوشحالیام خلاصه میشه به فوقش یه اتفاق خوش تو یه هفته. آندرومدا دلش اتفاقای شیرین میخواد. آندرومدا دلش قبلنو میخواد. اون موقع که زارت زارت خوشال بود. توی مدرسه, پیش غزل همیشه پوکر, پیش ریحانه زورگو, پیش نرگس لجباز, پیش کریم ابروخفن, پیش ستایش بی شربیت, همه چی خوبه؛ از خنده ضعف میرم, ستایش بی شربیت عم هی انگشت میکند عندرون چال لپم :|| ...خونه که میرم همه چی بهم حمله میکنه. _ شایدم من اینطور فکر میکنم... شایدم من اشتباه اینطور فکر میکنم...

~ ایمان دارم که میگذره.

| و بر خداوند توکّل کن  و همین بس که خداوند وکیل و نگهبان تو است.|

|وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَکَفَىٰ بِاللَّهِ وَکِیلًا|

 

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۱۶ فروردين ۹۶

سوال.

فقط من احساس میکنم این خط چش کشیده یا شمام چنین می اندیشید؟:~.~

یه خط چش نامحسوسی کشیده بیشور...

"عض مجموعع عصراط شیمی خوندن ~.~ "

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۱۵ فروردين ۹۶

آندرومدایی که دوز دارد هدرش را عوض کند اما بیم دارد گند بخورد در قالبه :~

غزل را متحول کنید که درس بخواند، بهش برنامه بدهید دو فصل اول ریاضی و کل زمین شناسی را بخواند، تز بدهید که فردا برایش نمونه سواب ببرید، بعد تازشم برایش زر فلسفی بزنید

.

.

.

 .

.

بعد خودتان در اونترنت ول بچرخید. خا؟

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۱۴ فروردين ۹۶

ژووووون اینترنتتتتتتتتت :* قربونت برم :* عژقم :*

چهارده روزه نت نداشتم. هندزفری نداشتم. چهارده روزه فقط مرغ و برنج خوردم. چهارده روزه توی حیاط رفتم دستشویی:|چهارده روزه آهنگ دانلود نکردم. چهارده روزه هیچ قبرستونی نرفتم. چهارده روزه بهش سلام میکنم جواب نمیده عاچغال.چهارده روزه سیزده بدر نرفتم.چهارده روزه مدرسه نرفتم.

به ولله من زن زندگیم :|

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۱۴ فروردين ۹۶

تو ماهی و من ماهی این فلان و اینا •.•

چهل ستون ^^ ماهیاش توی یه صف بیدن ^^ کفشمم اصنشم همه جا نیس توی همه عسکا ^^

"مجموعع پست عای عنتشار در عایندع "

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۴ فروردين ۹۶

تحول

از خصوصیات پی پی طوری که دارم اینه که بنا به دلایل بس مسخره ای از خیلی کارای عادی جلوی مردم , فامیل, خانواده و در هرصورت هر اجتماعی پرهیز میکنم . سریع مثل چی خجالت میکشم, در صورتی که اون کار شاید چیزی نباشه انچنان که من اونجوری خجالت بکشم یا نگران باشم دارن نگاهم میکنن یا فلان.

از اون روز توی اصفهان شروع کردم, مثل کرگدن آبی رفتم توی حوض بدون آب نشستم کلی حال کردم ^^ :>

روز عید عم دستمو بردم بیرون از پنجره :/

یا مثلا وقتی پسرعموی دو سالم انگشتامو گرفت و گفت لاک زدی , مثل قبل تا سه ساعت سرخ و سفیدم نشدم :-\ فقط نیشمو گشادم و فرمودم عاوره.

یا مثلا امروز یه اتفاقی افتاد که واقعا حق من بود. منم برای اولین بار توی عمرم پای حرفم و حقم ایستادم و خجالت نکشیدم. جوری که عموم با تحسین بهم گفت آفرین حرفتو بزن!

خدا رو شکر بابت ۹۶ ^~^

لوکیشن عسک:حوض خالی میدان نقش جهان اصفهان ^~^

"مجموعع پست عای عنتشار در عایندع "

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۲ فروردين ۹۶

داداچ برو اونور خطم نره عندرون جزایرلانگرهانست :O

نفس خبیث: من که تو را میشناسم :| فقط زرش را میزنی :|| عمرا اگر این را پر کنی پشگل :|||

" این پست دیشب نوشته شده " مجموعه پست عای انتشار در عاینده ^~^ " عاغا ینی الان من کنار دریام ^~^ "

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۱ فروردين ۹۶

دیریریریریری دیریریری سال نو مبارک

وای عاغا عیدِدون مبارک ^~^ 

- اتفاقات سال ٩٥:

~ شروع جدی و واقعنی نوشتن توی وبلاگ

~ کنار گذاشتن کتابهای الکترونیکی و روی آوردن به کتب چاپی

~ شروع نگارش و اشتراک نهایی رمانم 

~ اولین بار ب نمایشگاه کتاب رفتن :|| 

~ نمره های خوب تحصیلی

~ انتخاب رشته موفق

~ طرفدار برنامه "آسمان شب" شدن

~ خودکفایی در خرید ۱۳ کتاب :||

~ گذراندن پارسال که سختترین و بدترین سال توی عمرم بود 

~ عمل موفقیت امیز بابابزرگ

~ برای اولین بار سفر ب اصفهان  ^~^

~ دوستی صمیمی تر با غزل

~ خندوانه رفتن ^~^

~ روی آوردن به موزیک های خارجی 

~ مشهد رفتن با رفقا ^~^

~ خریدن پیکسل عای عزیرم ^~^

~ خریدن ع اون انار شیشه ای عا ^~^

~ شروع روزانه نویسی ^~^

~ صلح با برادر بزرگم :| و کشف توانایی هایی که تا کنون رو نکرده بود :|| 

~ کشف این ک معده م کجامه :|| 

~ ...

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۳۰ اسفند ۹۵

عاوخرین کتاوب ساول ١٣٩٥

سالی که هنوز نیومده، هندزفری عزیزم خراب بشه, دیگه ساله؟ نه من از شما میپرسم مردم . ساله؟ 

- امروز چند ساعت نزدیک بود از ذوق بمیرم. اون موقع ک رفتیم بازار شب عید :) دو تا شمع فینگیلی گرفتم اندازه جوجه ان :) و به آرزوم رسیدم و از اون انار شیشه ای عا گرفدم ^~^

- وای عاغا هندزفریم :'(

- بخش دوم سفرنامه اصفهان را خواهم نوشت :))

- هندزفریم :( عاغا :''(

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۲۹ اسفند ۹۵

قصه های آندرومدا ـ هوشنگ مرادی کرمانی ـ ژلد 1

"برای نگارش این پست، چه خونها که ریخته نشده

چه شهدا که نداده ایم

چه اسرا که اسیر شده اند

چه اشک ها که ریخته نشده

چه آغوشها که خالی نمانده

چه قلم ها که خشک نشده

چه درختها که کاغذ نشده

چه آندرومدا ها که ناباد نشده

فلذا هرکی نخواند ان شاء الله به اطراف پاشیده میشود "

پنجشنبه 26 ام اسفند ساعت 5 و 15 دقیقه بامداد اولین سفر وی بسوی اصفهان آغاز گردید. برخلاف آنکه همیشه برای سفر ذوق داشته و هرگز شب قبل از سفر از ذوق نمیخفتیده،‌ این بار اصلا ذوق نداشته. چرا که قرار بوده در چادر بخوابند و وی از خوابیدن عندرون جادر بیزار بوده :/ فلذا پوکر وارانه سفر خویشتن را آغاز نموده و برخلاف سفر پارسال که به ضرب سلفی گرفتن ، دوربین جلوی بدبخت یک هوآوی بدبخت را داغان نموده بوده، این بار جاست به شیش عکس بسنده نموده و باقی اش را به دستان پرقدرت و امن و گرم دوربین عقب سپرده D:

کاشان 

حوالی ظهر بود که به دیار امیر کبیر رسیدیم... یکبار وقتی بچه بودم کاشان آمده بودم...15 اردیبهشت خیلی سال قبل...فصل گلابگیری بود...رفته بودیم نیاسر و قمصر... از کوچه گلی های تنگ و آفتابی اش گذشته بودیم و من آن بلوز سرخابی خال خالی زشت ایی را پوشیده بودم و تازه به سن تکلیف رسیده بودم. کلی عشق میکردم که بلوزه شبیه مانتو بلند است D: چنین بچه باتقوایی بودم عسن D:

پیش از هرچیزی به سمت باغ فین رفتیم تا به قول داداچم فین کنیم :/ طبق تصورم بیسیار بیسیار زیبا بود مثل همان چند سال قبل که رفته بودم. عاشق آن حوض آرزوهایش بودم که وقتی پول بیندازی عندرونش اگر میرفت داخل چاه، ارزویت بر آورده میشد. 

سپس به تپه های سیلک کاشان رفتیم که هیچی سر در نیاوردیم :/ اما خب راستش با دیدنشان باعث شد به بشریت افتخار کنم :)

اصفهان

ساعت سه و نیم اینا بود که رسیدیم نصف جهان...راستش فقط تا ساعت 8 شب آواره کوچه خیابان بودیم برای پیدا کردن یک جای درست حسابی بعنوان هتل...و آنجا بود که من فهمیدم خوشبختانه قرار نیست در چادر بخوابیم D: پس اصلا غر نزدم که چاهار ساعت دنبال هتل گشتیم :"/ عاخر سر هتل عم پیدا نکردیم و به یک مسافرخانه داغان بیریخت رفتیم که واقعنی طور نابود بود. روی پرده هایش جای کف کفش بود :/ خا داداچ من این چه وضعیست :/ روی توری پنجره اش سولاخی به طول 5 متر ، عرض 53 کیلومتر و عمیق 9 فرسنگ مشاهده میشد. ما نیز پوکر وار روی رخت خوابهای داغانش شال انداختیم تا شیپیش میپیش نگیریم یه وخ :/ و شروعیدیم به ادامه خواندن کتاب " یک سال بدون او" ی خوژملمان :) در این هیر و ویر داداچمان گیر داده بود از همین امشب گشتن را اغاز بنماییم و برای اینکه مامانمان را راضی کند فرمود اگر تا سی و سه پل پیاده برویم فقط 10 مین راه عسد که آف کورس زر زده بود. چیرا؟ از برای آنکه ما خستگان بدبخت فلکزده 35 مین راه رفدیم تا به سی اند سه پل خوژمل رسیدیم :) زاینده رودش خشکیده برهوت بود منتها... آما از ذوق ما کاسته نشد و زارت زارت عکس نمودیم :) نورهای زرد رنگ گرچه می گندید در عسکهامان آما زیبایی سی و سه پل را هزاران برابر مینمود :) تا بازگشتیم ساعت 11 شب شد و قصد کردیم بخسبیم. سرمان را که گذاشتیم رفتیم :*

عندرون دومین روز رفتیدیم نقش جهان  ... عاغا ینی عاشقش شدیم :) حوض وسطش آب نداشت ، چونان ندید پدیدان به وسطش رفته و از این عکس خزها گرفتیم :) کفشها و لباسهایم هم بیسیار بیسیار زیبایند و اصلا مال دیروز نیستند :/ مدلمه ب تو چ اصن :/

سپس به مغازه هایش حمله کرده و تمام پیکسل هایش را خریدیم :/ و همینطور تمام ژامدادی رومیزی های سنتی اش را :/ 

سپس از مغازه هایش دل کنده و به کاخ عالی قاپو حمله بردیم...کلی پله رفیتم بالا :/ ستونهایش کج شده بودند بنده خدا :/ یک حوض مسی داشت :) کلی نقاشی :) سالن موسیقی :) این گوشی هه که توی عکس میبینید 5 هزار تومن پول کرایه اش را داده ام :/ خیلی باحاله مثلا اگر کد 102 را بهش بدهی راجع به چیزی که کدش 102 است بهت صوتا و متنا و عکسا :/ اطلاعات میدهد...

و این نیز سالن موسیقی عمارت عالی قاپو ... آن سولاخ های تزیینی بخاطر این است که صدای موسیقی اگر در سالن پخش میشده این سولاخیها صدا را گوشنوازتر میکردند و توی آن سولاخیها گلدان و چینی و اینجور قرتی بازها میگذاشتند :)

سکند دی ادامه دارد ... 

" با علم بر اینکه نمیخوانید 2 قسمتی اش نمودم دوزدان :"/ "

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۸ اسفند ۹۵
• I set fire to the sky; Yeah, exactly me •
هشتگ
نویسندگان