۲۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

دیریریریریری دیریریری سال نو مبارک

وای عاغا عیدِدون مبارک ^~^ 

- اتفاقات سال ٩٥:

~ شروع جدی و واقعنی نوشتن توی وبلاگ

~ کنار گذاشتن کتابهای الکترونیکی و روی آوردن به کتب چاپی

~ شروع نگارش و اشتراک نهایی رمانم 

~ اولین بار ب نمایشگاه کتاب رفتن :|| 

~ نمره های خوب تحصیلی

~ انتخاب رشته موفق

~ طرفدار برنامه "آسمان شب" شدن

~ خودکفایی در خرید ۱۳ کتاب :||

~ گذراندن پارسال که سختترین و بدترین سال توی عمرم بود 

~ عمل موفقیت امیز بابابزرگ

~ برای اولین بار سفر ب اصفهان  ^~^

~ دوستی صمیمی تر با غزل

~ خندوانه رفتن ^~^

~ روی آوردن به موزیک های خارجی 

~ مشهد رفتن با رفقا ^~^

~ خریدن پیکسل عای عزیرم ^~^

~ خریدن ع اون انار شیشه ای عا ^~^

~ شروع روزانه نویسی ^~^

~ صلح با برادر بزرگم :| و کشف توانایی هایی که تا کنون رو نکرده بود :|| 

~ کشف این ک معده م کجامه :|| 

~ ...

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۳۰ اسفند ۹۵

عاوخرین کتاوب ساول ١٣٩٥

سالی که هنوز نیومده، هندزفری عزیزم خراب بشه, دیگه ساله؟ نه من از شما میپرسم مردم . ساله؟ 

- امروز چند ساعت نزدیک بود از ذوق بمیرم. اون موقع ک رفتیم بازار شب عید :) دو تا شمع فینگیلی گرفتم اندازه جوجه ان :) و به آرزوم رسیدم و از اون انار شیشه ای عا گرفدم ^~^

- وای عاغا هندزفریم :'(

- بخش دوم سفرنامه اصفهان را خواهم نوشت :))

- هندزفریم :( عاغا :''(

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۲۹ اسفند ۹۵

قصه های آندرومدا ـ هوشنگ مرادی کرمانی ـ ژلد 1

"برای نگارش این پست، چه خونها که ریخته نشده

چه شهدا که نداده ایم

چه اسرا که اسیر شده اند

چه اشک ها که ریخته نشده

چه آغوشها که خالی نمانده

چه قلم ها که خشک نشده

چه درختها که کاغذ نشده

چه آندرومدا ها که ناباد نشده

فلذا هرکی نخواند ان شاء الله به اطراف پاشیده میشود "

پنجشنبه 26 ام اسفند ساعت 5 و 15 دقیقه بامداد اولین سفر وی بسوی اصفهان آغاز گردید. برخلاف آنکه همیشه برای سفر ذوق داشته و هرگز شب قبل از سفر از ذوق نمیخفتیده،‌ این بار اصلا ذوق نداشته. چرا که قرار بوده در چادر بخوابند و وی از خوابیدن عندرون جادر بیزار بوده :/ فلذا پوکر وارانه سفر خویشتن را آغاز نموده و برخلاف سفر پارسال که به ضرب سلفی گرفتن ، دوربین جلوی بدبخت یک هوآوی بدبخت را داغان نموده بوده، این بار جاست به شیش عکس بسنده نموده و باقی اش را به دستان پرقدرت و امن و گرم دوربین عقب سپرده D:

کاشان 

حوالی ظهر بود که به دیار امیر کبیر رسیدیم... یکبار وقتی بچه بودم کاشان آمده بودم...15 اردیبهشت خیلی سال قبل...فصل گلابگیری بود...رفته بودیم نیاسر و قمصر... از کوچه گلی های تنگ و آفتابی اش گذشته بودیم و من آن بلوز سرخابی خال خالی زشت ایی را پوشیده بودم و تازه به سن تکلیف رسیده بودم. کلی عشق میکردم که بلوزه شبیه مانتو بلند است D: چنین بچه باتقوایی بودم عسن D:

پیش از هرچیزی به سمت باغ فین رفتیم تا به قول داداچم فین کنیم :/ طبق تصورم بیسیار بیسیار زیبا بود مثل همان چند سال قبل که رفته بودم. عاشق آن حوض آرزوهایش بودم که وقتی پول بیندازی عندرونش اگر میرفت داخل چاه، ارزویت بر آورده میشد. 

سپس به تپه های سیلک کاشان رفتیم که هیچی سر در نیاوردیم :/ اما خب راستش با دیدنشان باعث شد به بشریت افتخار کنم :)

اصفهان

ساعت سه و نیم اینا بود که رسیدیم نصف جهان...راستش فقط تا ساعت 8 شب آواره کوچه خیابان بودیم برای پیدا کردن یک جای درست حسابی بعنوان هتل...و آنجا بود که من فهمیدم خوشبختانه قرار نیست در چادر بخوابیم D: پس اصلا غر نزدم که چاهار ساعت دنبال هتل گشتیم :"/ عاخر سر هتل عم پیدا نکردیم و به یک مسافرخانه داغان بیریخت رفتیم که واقعنی طور نابود بود. روی پرده هایش جای کف کفش بود :/ خا داداچ من این چه وضعیست :/ روی توری پنجره اش سولاخی به طول 5 متر ، عرض 53 کیلومتر و عمیق 9 فرسنگ مشاهده میشد. ما نیز پوکر وار روی رخت خوابهای داغانش شال انداختیم تا شیپیش میپیش نگیریم یه وخ :/ و شروعیدیم به ادامه خواندن کتاب " یک سال بدون او" ی خوژملمان :) در این هیر و ویر داداچمان گیر داده بود از همین امشب گشتن را اغاز بنماییم و برای اینکه مامانمان را راضی کند فرمود اگر تا سی و سه پل پیاده برویم فقط 10 مین راه عسد که آف کورس زر زده بود. چیرا؟ از برای آنکه ما خستگان بدبخت فلکزده 35 مین راه رفدیم تا به سی اند سه پل خوژمل رسیدیم :) زاینده رودش خشکیده برهوت بود منتها... آما از ذوق ما کاسته نشد و زارت زارت عکس نمودیم :) نورهای زرد رنگ گرچه می گندید در عسکهامان آما زیبایی سی و سه پل را هزاران برابر مینمود :) تا بازگشتیم ساعت 11 شب شد و قصد کردیم بخسبیم. سرمان را که گذاشتیم رفتیم :*

عندرون دومین روز رفتیدیم نقش جهان  ... عاغا ینی عاشقش شدیم :) حوض وسطش آب نداشت ، چونان ندید پدیدان به وسطش رفته و از این عکس خزها گرفتیم :) کفشها و لباسهایم هم بیسیار بیسیار زیبایند و اصلا مال دیروز نیستند :/ مدلمه ب تو چ اصن :/

سپس به مغازه هایش حمله کرده و تمام پیکسل هایش را خریدیم :/ و همینطور تمام ژامدادی رومیزی های سنتی اش را :/ 

سپس از مغازه هایش دل کنده و به کاخ عالی قاپو حمله بردیم...کلی پله رفیتم بالا :/ ستونهایش کج شده بودند بنده خدا :/ یک حوض مسی داشت :) کلی نقاشی :) سالن موسیقی :) این گوشی هه که توی عکس میبینید 5 هزار تومن پول کرایه اش را داده ام :/ خیلی باحاله مثلا اگر کد 102 را بهش بدهی راجع به چیزی که کدش 102 است بهت صوتا و متنا و عکسا :/ اطلاعات میدهد...

و این نیز سالن موسیقی عمارت عالی قاپو ... آن سولاخ های تزیینی بخاطر این است که صدای موسیقی اگر در سالن پخش میشده این سولاخیها صدا را گوشنوازتر میکردند و توی آن سولاخیها گلدان و چینی و اینجور قرتی بازها میگذاشتند :)

سکند دی ادامه دارد ... 

" با علم بر اینکه نمیخوانید 2 قسمتی اش نمودم دوزدان :"/ "

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۸ اسفند ۹۵

بمیر. بمیر. بمیر. For ever '-'

تف بر این تکنولوژی نصفه نیمه که وقتی عادم پست سفرنامه اصفهان میخاد بنویسه , دست عادم میخوره ب جایی ک نباید :/ و صفحه میپره و پست ب اون خوژملی میپره..خاک بر سرت تکنولوجی .. خاک تو سرت پی پی که امید ملتو ناامید میکنی. خدا ازت نگذره. بمیری.ازت متنفرم. عررررررربده.

• عمرا اگه دوباره اون پست شونصد میلیون صفحه ای رو بنویسم. عرررررررربده..

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۸ اسفند ۹۵

• فردآ •

- امروز ساعت مُچیش روی میز مثل سگ تیک تاک میکرد؛ سرم درد میکرد؛ برش داشتم؛ گذاشتمش روی پیشونیم و چشمامو بستم؛ فکر میکردم بهم ارامش بده، ارامشی که به قول بهرام, سرِ "ا" یِ اولش کلاه نباشه؛ آرومم نکرد فقط صدای تیک تاکش، تیک تاک نبود، تق تق بود. مثل سوزن بخیه تا مغز جمجه م فرو میرفت.

- در حال حاضر دو چیز بهم انگیزه ادامه زندگی میدن. • یکیش فردا خندوانه رفتنه • و دومیش ازدباج با آهنگ I could change ur life. و السلام.

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۲۴ اسفند ۹۵

چرا بوی عید به مشام من یکی نمیرسه؟

~ کاش میشد تمامِ آسمانِ خاکستریِ شهرم را تکه تکه کرد 

@آندورمدای_رو_بح_قبلح ~

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۲۴ اسفند ۹۵

دوستان, بیاید اسپیک کنید من یِنقَذه انگیزه زندگی بگیرم :|||

پیروِ پیرامونِ روزای قبل, مامانم مرا از خواب پاشاند که بپاشم بسوی اِسچول. چیشمانم داغان بودند, پس از نیگایی به چیشمان زیبایم, نیگایِ بد و گرخناکی بسویم اذعان داشت و سپس دهان به دشنام گشود و افزود خاک تو سرت که نمیری دکتر, من نیز لبخند ملیحی زده و سپس روی زمین ولو شده بیده بودم. وانگاه که میخواستم از خانه بیرون رفته و سوارِ "آسانگسور" شوم دعا دعا نمودم که هیچکس از خانه اش بیرون نیاید و سوار "آسانگسور" نشود, وگرنه دستم به خون آلوده میشد از برای آنکه خب قیافه ام چونان یکی بود که هیچ شباهتی به شکل و شمایل یک آدمیزاد نداشت و با یک پشگل که چشمهای پشگلی اش زارت زارت آب می آیند, زارت زارت عطسه میکند, صورتش بیابان برهوت, زارت زارت نمیتاند جایی را بیبیند, و زارت زارت فین فین میکند تا انجا که چشمهایش سبز میشوند :| , فرقی نداشت. تازه شلوار کردی فرم مدرسه بعلاوه مانتوی چیز رنگش و همانطور مقنعه ای که فقط ارتفاعش تا کف پای ادم است و موقعی که راه میروی میسابد به زمین , را اضافه کنید. خا مسلما و یقینا و بی شکا و ژِدّاً و پابوسا هرکس را که مرا رؤیت نموده باشد قتل عام میکنُییَم. بالاخره دو روز دیگر شاخ میشوند از برایمان :|

وانگاه با چیشمان بسته به اِسچول رفتیم و سرمان را پایین گرفدیم تا این هفتمی ها و هشتمی های گستاخ فرومایه مسخره مان نکنند. نصف کلاس که پیچانده بودند و نبودند. ربع نصف دیگر هم گروه سرود... هرکس نیز از راه می رسید می آمد میگفت تو چرا داغانی؟...نیم ساعت اول هم تا هشت و نیم معلمان از فقدان بچز سواستفاده نموده اند بساط غیبت را فراهم نموده و سپس معلم ادبیات آمده و میگوید به جای اینکه امتاحان تاریخ ادبیات و آرایه را فردا بگیرم همی الان میگیرم . بچز جیخ جیخ نموده و فرمودند ما هیچی نخونیدیم. من خوشال بودم اما...خا گند میزدم و از استرس جانگدازش خلاصی می یافتم, فلذا امتاحان را با آغوش باز پذیرفته و برگه ام را error 404 not found وار (یه حس غریبی قالَ دابل آر بید :| ) تحویل دادم. ۱۷ شدم با چیشمانی کور -.- وانگاه زنگ خورد و غزل با دیدنم فرمود داداچ برو زنگ بزن بیان دنبالِد شبیه عاغا محمدخان قاجار شدی :|| (عکس شهلا و دلربای عاغا محمدخان) عاغا خیلی بهم برخورد، پاشدم رفتم زنگ زدمT_T اولین بارم بود  و بی شک اخرین بارم خواهد بود چون آن دفتردار پشگل کلی منت سرم گذاشت فلذا عمرا دیگر ازش چیزی بخواهم. خا بی فرهنگ بی شوعور زشت از جیب تو پول تلفن اِسچول را نمیدهند که. 

غزل پوکر وار پرسید چرا نمیروی دکتر خاعرم؟ من نیز در جواب فرمودم میترسم. گفت خا مرض داری به اِسچول می عایی پشگل چَشم؟ من نیز فرمودم خا پشگل مغز گر میماندم عندرون خانه مرا میبردند دکتر. لبخند ملیحی زد, خاک بر سری گفت و رفت.

- توی موزیک دونی گوشیم, داشتم اهنگ زین عزیزمو میگوچیدم, بعدش خواستم خروج را بزنم, اچتباهاً حذفو زدم :|| و حال ندارم بروم دانلودش کنم عاخر :|| مصیبت جانگدازیه میدونم خودم :|| حالا باید انقد بهرام و حامد همایون و احسون و پازل و یاس بگوشم که بمیرم :|| 

و بالاخره طلسم چندساله شیکسته شد و به دکتر رفدم به شرطی که آمپول ننویسد D:

- خوش به حالِدان اگر داداچ بی فرهنگ و پشگلی مثل داداچ بی فرهنگ و پشگل من نداریدون تا هی بگوید خوب اسی (اسچول منظورشه :|| ) رو پیچوندیا و پشت بندش یه چشمک بزند.

ولی خا عاخر دیگر تا کلی روز دیگر اسچول نمیروم. 

عاغا پابوسا اگر تا چارشمبه چیشمانم همینطور پشگلی ماندند خندوانه نیمیروم -~- 

-تا من مریض شدم میوه هایمان تمام شدند :|| 

- فرزانه زنگ زده میگه من ۱۰ شدم تو غصه ۱۷ ات را نخور داداچم :||

- مثل بچه های ابتدایی پیک نوروزی داریم. از همه درسا ۲۰ تا سوال تستی. این وسط کار و فناوری عم خودش را عادم حساب کرده و برداشته سوال داده :|| بزنم این دهنِ منِ ژر بدم :|| 

- موزیکدونی گوشیم ترکیده و زارت زارت قطع میشود و زارت زارت وصل. داداشم گفت صدا اهنگ میاد... آن اتاق بودم داچتم آنشرلی میدیدم فلذا گفدم اون دکمه روی هندزفری رو بزن قطع میشه. اما اینکار را نکرد و نشست اهنگایم را گوچ داد :| سوالی که ساعتهاست ذهن زیبایم را به خود مچغول کرده این است که واقعنی فحش های لیتو و خلصه هایم را گوچ کرده؟ نههههههه بابا زر نزن خواعرم :||

- زین پس تا سیزده ب در, خودم را با عاهنگ و کتاب خفه میکُنییَم بای :*

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۲۳ اسفند ۹۵

نفسهای آخر اسفند یا نفسهای آخر آندرومدا؟ دیس ایز د کواسچن T.T

- از بوفه مدرسه, با کلی عشق و امید و ارزو یه بستنی گرفتم اسمشو بلد نبودم . رفتم گفتم از اون بستنی کرمیا میدین ک هزارن؟ یه دونه واسه خودم یه دونه واسه غزل گرفتم. عاغا من فقط دور بستنیه رو خورده بودم هنوز خودش مونده بود از دستم افتاد T_T عاغا من فقط پونصدشو خورده بودم. ینی چ خو. این مصیبت جانگداز کمر منو شکست, ب بقیه هم اطلاع دادم و اونا هم مصیبت وارده را بر من تسلیت عرض کردند و خواستن خودشونو توی این مصیبت شریک بدونن.

- عاغا معلم مطالعاتمون برگه ها رو داده بود دو تا از بچه ها صحیح کنن. ک یکیشون از دوستان قدیمی عقده ای من بود ک بخاطر همین مسئله عقده ای بودنش یکدیگر را ترک نمودیم؛ فلذا نمره مطالعات منو داده ۱۸.۷۵ :|| غلطای پشگلی گرفته بود منم دادم ب دبیرمون صحیحش کنه. عاغا شاید باوردون نشه اما عشقدون ۲۰ شد :*

- کریم ابرو خفن با بچه ها تبانی کردن امتحان تاریخ ادبیات و ارایه رو سه شنبه بگیره. خا لعنتی من میخواستم اون امتحان پشگلیو بدم خلاص شم؛ الان باید زجر بکشم تا پس فردا .

- عاغا عید میخایم بریم اصفهان :-* ژون :-* من تا حالا نرفتم :-* ژون :-* ژون :-* ژون :-*

- عاغا میگم احتمالا چهارشنبه میروم خندوانه :-* دلدون عاب :-* آندرومدادون میخاد مشهور شِدون :-*

- عاغا میگم پابوسا خیلی زشته کارنامه عادم ۲۰ باشه ب جز دینی ک هیچوقت ۲۰ نمیشم :-\ ۱۸.۷۵ :|| عاه :|| I am muslim داداچ خا :|| 

- به جون خودم ک میخام دنیام نباشه دارم به ملکوت اعلا پرواز میکنم :|| 

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۲۲ اسفند ۹۵

#داغان_دِى

- هار هار برید بجای تمرینای صفحه فلان ریاضی, فیلم ببینید, ورد اسکیلو از روی جواب ته کتاب حل کنید, اهداف سال جدیدتونو بنویسید, با چسب فینگیلی بوکمارک بسازید, حالتون بد باشه شام نخورید جاش کرفس خام بخورید ( عاغا کرفس همسر منه اجازه ندارید بهش توهین کنین به حر هال ), اهنگ گوش بدید, توی ذهنتون باهاش موزیک ویدیو بسازید, آمّا... تاریخ ادبیات نخونید, آرایه عم , ورک بوک ننویسید, تمرین ریاضی عم :|| 

- عاغا من موقعی ک داشتم میخوابیدم خوابم نمیومد, ولی وقتی بیدار شدم خوابم میومد :|| خِدایا :|| این چ مرضیست دگر؟ وژدانا سر خواب با من شوخی نکن دیگه :||

- دست و پاهام یه درصد قوت ندارن :/ ک اون یه درصد عم داره صرف تایپ میشه :|| آی ویل مُردینگ والا. چرا واقعا؟ مامانم میگه حساسیت فصلیه :| ب حر هال مادر عصد دگر :|

- وای عاغا ^^ من یه دوست مجازی بسیار خلاق و باحال و استخلالی پیدا کرده بودم به اسم فروغ ^^ شاید باورتون نشه اما اولین کتابش همین امروز چاپ شد ^^ تازه گفت شاید نمایشگاه کتاب امساله تهران بیاد ^^ واعی ^^ اسم کتابش خیلی خفنه ~ مزمن ^^ واعی عاغا ^^ 

- امروز رفتم سایت مدرسه مون توی البوم عکسا خودم پیدا کنم. با اون آل استار و اون پالتوی قرمز و کیف قرمز وژدانا تو همه عکسا بودم :|| نکته اینجا بود ک توی یه عکسه داشتیم امتحان میدادیم. گفته بودن کیف بذارید وسطتون ک مثلا تقلب نکنیم و اینا. بعد همه کیفاشونو افقی گذاشته بودن :|| تازه توی یه عکسه عم داشتم صلوات میفرستادم دهنم سه متر وا بود :|| یه جا عم کنار نمازخونه وایساده بودم داشتم واسه دهه فجر تمرین میکردم دکلمه رو خوب بخونم, قیافم بینظیر بود. نیش وا و در دو نخطه دی ترین دختر دنیا.

- عاغا تاریخ ادبیات ۶۰ تا اعلامه فقط :| یه دونه عم نخوندم یه دونه عم میفهمی :| عاغا اصن کتاب تاریخ ادبیاتم کجیس؟ 

- عاخ ژووووووووووون :-* کلاس زبان این یکشنبه اخرین جلسه امساله :-* میره تا بعد عید :-* خلاص شدیم از دست عان زن ابرو خز با مانتوعای زچتش :-* 

- وای عاغا من عاخرش با این عاهنگه عزذباج میکنم:

عاهنگ احسون

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۱ اسفند ۹۵

یه چیزی بین سرما خوردگی و نسرما خوردگی :|

همانطور ک پیش بینی شده بود علوم و ریاضی و عربی و زبانو بیس شدم و طبق معمول دینی را گند زده ام :-\ ینی کند ذهنترین بچه کلاس از من بیست پنج صدم بیشتر گرفت :-\ خا داداچ این چ وعضشه من میخام از این زندگی لفت بدم :-\

- وای عاغا چیشمتون روز بد نبینه من از تیچر کلاس زبانمون فیلم من پیش از تو رو گرفتم. میدونستم عاشقانس اما خا داداچ من از همون سکانس اول نه که خا :|| گرخیدم من چ وعضیه :|| بعد حالا بابام اومد تو اتاق, من رد کردم یه صحنه دگ... پسره داشت با خودش حرف میزد... گفتم الان بابام میگه این کیه :-\ زدم جلوتر...زدم جلوتر...زدم جلوتر :-\ هیچی دگ بعدشو سوکوت میکنم :-\

- از ورک بوک متنفرم :-\

- در راستای کتابی ک ب غزل هدیه دادم , بهم دو جلد هری پاتر داد :-* عخجم :-*

- عاغا من نه حال دارم ورک بوک بنویسم ن حال دارم تاریخ ادبیات و آرایه بخونم :| 

- تکرار میکنم؛ من_میخواهم_از_این_زندگی_لفت_بدهم

- عاغا ورک بوک :'( عاغا ورد اسکیل :'( عاغا تمرینای ریاضی :'( عاغا تاریخ ادبیات :'( عاغا آرایه :'(

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۱ اسفند ۹۵

پوکر پلاس تفنگ

مِی آی کیل مای سلف فور دیس ثری سانگز؟ :*

<فرست وان بای پازل بند>

<سکند وان بای زین مالیک اند ام آی ای>

<ثرد وان بای نش :|| عاغا اسمش همینه دگ؟ :|| >

- پس از سالها تلاش و کوشش  و استقامت و پایداری و مادر را آواره این بازار و ان پاساژ کردن مانتو شلوار عیدمان را خریداری نمودیدیم :* ینی اشک شوق تو چیشمای مامانم حلقه زده بود عصن :* 

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۲۰ اسفند ۹۵

کریم ابرو خفن

یک دوست اسکول داشته باشید که ابروهایش پر پشت باشد ,

فامیلی اش کریمی باشد,

سبزه باشد ,

بابایش شاسی بلند داشته باشد و روزهایی که شما با بدبختی فاصله ایستگاه تا مدرسه را می طیید سوارتان کند,

زارت بخورد زمین,

"ویولِت'' را ''ویولْت" بخواند

"زِ ایمان" را ''زایِمان'' بخواند

"تَرلان" را "تُرلان" بخواند

"مرورگر" را "مُرُگَر" بخواند

یواشکی هدفون بیاورد مدرسه

چپ و راست گروه پیرامید تشکیل بدهد

لجباز باشد

و روز تولدش شما را سیب زمینی سرخ کرده مهمان کند

و شما "کریم ابرو خفن" صدایش بزنید :-*

.

.

.

.

.

" کریم ابرو خفن ندارید؟ خا داشته باشید خیلی حال میدهد والا :-* "

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۱۹ اسفند ۹۵

تنها دلخوشی جهت استقبال از بهار + یه چی دیگه

از اون بِست فرند فور اِوِرا داشته باشید که تهِ تهِ دوستیتون به نوشتن اسم همدیگه توی بیوی اینستا ختم نشه.
یکی رو مث غزل داشته باشید که بی شیله پیله و بی ریا و با مرام باشه.
یکی رو مثل غزل داشته باشید که پایه خنده و گریه هاتون باشه.
یکی رو مث غزل داشته باشید که بهتون فحش یاد بده. و این از ارکان مهم دوستی پایدار است :|
یکی رو مث غزل , نابغه داشته باشید که باهم فحش بسازید :|
یکی رو مث غزل داشته باشید که گشاد باشه رمانتونو نخونه :|
یکی رو مث غزل داشته باشید که استعداد هنریش در حد پشگل باشه :|

یکی رو مث غزل داشته باشید که باهم امتحانا رو گند بزنید :|
یکی رو مث غزل داشته باشید که بیشور باشه بهتون والپیپر نده :|
یکی رو مث غزل داشته باشه که سر قشنگترین عکس پروفایل باهم مسابقه بدید :|
یکی رو مث غزل داشته باشید که باهم از صب تا شب ولو باشید پا نت :|
از اون دوستا داشته باشید که اِزازه بده هری پاتراشو کش برید :|
از اون بِست فرند فور اِوِرا داشته باشید که واسه عیدی, بهش کتاب کادو بدید :]

هرکی غزل نداره عمرش به فناست :]

<عیدت پیشاپیش مبارک پی پی :*>


[پ.ن:
فانوس طور , استعدادو میبینید اندرون کادو کردن؟ ]

- عاغا ... میگم قالبو :-* - کدنویسی یاد بگیرم خیلیارو زخمی میکنم :-\

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۱۹ اسفند ۹۵

بیا بریم ازدباج کنیم ؛|

- امروز اخرین امتحان بود خداروشکر. ب امید ریحانه رفته بودم سر جلسه. معلممون جای ریحانه رو عوض کرد T_T من همینجوری پوکر زل زده بودم ب رفیعی ک اومد بغلم نشست T_T داداچ اون میانگین نمراتش سه عم نیس اون خب T_T این چ کاریه با من میکنی T_T 

- موضوع یه درس کتاب مطالعاتمون ازدباجه :-) درسی ک گروه ما قرار بود کنفرانس بده امروز. ما عم رفتیم بالا. معلممون نشسته بود. بحث ازدواج بود و اینا. نرگس ب من گفت بیا بریم. منم گفتم بیا بریم ازدباج کنیم. معلممون ی نیگا کرد ب من وانگاه ب اطراف پاشیده شد :||| نرگس اشخال هی مسخره بازی در میاورد میگفت خانومم بیا بریم پفیلا بخریم

- مدرسمون سیب زمینی سرخ کرده میفروشه. دو تا دونه پشگل میریزه تو کاسه یه سس عم میچسبونه تنگش, میگه سه و پونصد. نرگس گفت ب مسؤل بوفه ک گرون میدین. میشه هزار بدیم کم بریزید؟ زنه گفت هزار فقط پول ظرفشه. مام گفتیم خانوم بریزید کف دستمون :-! برو ای گدای مسکین :-!

- امروز باید با سفال کتیبه درست میکردیم واسه هنر. من ب معلممون گفتم اسم رمان زیبا و بی نظیر عم را بنویسد گفت جا نمیشود گند زد در ذوقم T_T

- امتحانامو گند زدم T_T مخصوصا مطالعات و دینیو . چ خوب ک قرار نیس برم انسانی T_T 

- اخ ژان امروز میروم مانتو میخرم :-*

- برای "پرستو" دعا کنید. ریحانه امروز داشت براش هق میزد. 

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۱۸ اسفند ۹۵

عشقدون داشت میمرد :*

فردا اخرین امتحان را داده و خلاص :* ازادی :* اینستا :* کتاب :* فیلم :* 

و البته کلاس زبان می اید و می بوقد عندرونش T_T پنجشنبه چیرا باید برم کلاس جبرانی زبان؟ :| ب کدامین گناه O:| 

افسردگی تمام وجودم را فرا گرفته است. ظاهر و باطن ترکیده میباشد ات آل. داداشم ک سال ب سال نیگا نمیکنه منو , میگه چرا انقد شلخته ای. امتحان دارم امتحان میفهمی.

- فقط نمره عربی و زبانمو میدونم ک بیس شدم. دینی و مطالعاتو گند زدم مطمعنم :[ 

- اون موقع ک رفته بودیم مشهد, زهرا داشت عقب عقبی راه میرفت. خورد ب ی پیرمرده. پیرمرده :یِواش خانِم :|

- وای عاغا :| نزدیک بود عشقدون بمیرع :| دست فرمون بابام اصن ... T_T سر یه پیچ, زود پیچید. از بغل چرخیدیم دور جدول :! سه ساعت ماشین داشت بالا پایین میپرید. منم یه هینی کشیدم...یه هینی کشیدم... :| جدی خیلی بد بود. اصن وقتی ماشین ثابت شد حس کردم بند دلم پاره نشده. نابود شده :X ماشین اندکی ترکید . عشقدون عم ک سالمه :* فقط تا دو ساعت داشت به سوی مرگ بال بال میزد فرشته گونه :| ولی حال میداد بمیرم فردا امتحان علوم ندم :|| (اثرات گوش دادن ب اهنگ زندان چاوشی _ بمیرید و بمیرید و بمیرید :| )

خدایا شکر*.* 

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۱۷ اسفند ۹۵

چیشمانِ پشگل طور •.•

- خر :||| بهش میگم منو بکش. میکشه. میگم من این شکلی نیستم. موهام این شکلی نیست. پوکر میشه موهامو میکشه مثلا فر فری. شبیه شیر شده بودم >.< عمرا اگه دیگه بهت غلط گیر بدم :× تازه بهم میگه اول اسممو ب لاتین بنویس, کنارش یه قلب نصفه عم بکش عکس بگیریم. منم دست چپم اسم خودم بود, واسه همین بهش گفتم روی دستم راستم بکشه. عاغا گند زد گند :!! قلب شکسته ش شبیه تخم مرغ شکسته شده بود T_T نمیذارن شاخ بشیم ک :! 

- وای عاغا من چشام دگ وا نمیشه اساس طورا. شده قد پشگل •.• نمیدونم کدوم قسمت بدنم باز هنگیده ک ریخت و قبافه م ای شلکی شدع واز :!

- وای عاغا "وای عاغا" ایز مای تیکه کلام دیرینه D:

- وای عاغا بجای چهارتا ناگت, هشت تا ناگت خوردم :* ناگت دوس خب. ناگت ایز مای فرست اند لاو :*

- وای عاغا چرا من امسال عید جز کفش هیچی نخریدم؟ :! بچه ها هی میان شرح مانتوهاشونو میدن خو نامصبا منم ببرید خرید مامان من میره سرکار آی ام مظلوم :'|

- خیر سرم رفتم صد مدل کتاب کمک درسی خریدم نمونه دولتی قبول شم منتها کرمم فقط خریدنش بود اینگاری :*

- وای عاغا از مریم رمان گرفتم. ژووووون کی بخونمش :* 

- ستایش نسخه انگلیسی من پیش از تو رو داره میخونه از اذر ماه :-\ از ۳۷۰ صفحه, ۷۰ صفحه شو خونده فقط بعد شونصد سال. خیلی عم خوشحال میگه فقط ۳۰۰ صفحه ش مونده :-) غزل عم ک فیلمشو یه ربع یه ربع میبینه.بعد تازه میگه اخ ژون فقط یه ساعت و نیمش مونده :! خِدایا فک کنم اون موقع ک داشتی شانس برا انتخاب دوست پخش میکردی من داشتم ناگت میخوردم :-\

- کپه مرگم را بگذارم یا زیست بخونم؟ خب پرواضح است. عاغا ساکت باشید میخوام بخسبم هیس.

"تنهایی آرومم

اشکاتو از صورتت پاک بکن خانومم (عاغا اشی با منه D: )

اینجا ته خطه

دستامو ول کن"

 • اینو بگم و برم بخسبم. وای عاغا پستای وبلاگ از ۱۰۰ تا گذشت ^^ ۱۰۰ امین پست عم خعلی رمانتیک بود  : 

همسرم آهنگ ژدید داده بیرون گوشیدین؟ D=

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۱۶ اسفند ۹۵

سوتی :-\

رفتم کتابفروشی کتابی ک میخواستمو نداشت. ب فروشندش گفتم پاساژ دگ کتابفروشی نداره؟ 

تا سقف داشت خمیازه میکشید. خب فرومایه گستاخ جلوی یه لیدی مسختصش ک دهن دره نمی نمایند داداچ. بعد گفت پاساژ بغلی کتابفروشی داره. منم از پاساژه اومدم بیرون ک برم توی  اون یکی پاساژ. من متاسفانه اصولا سرم توی خیابون پایینه =\ همینجوری از یه پله ای رفتم بالا. بعد کلی کندذهن طور میون جمعیت دنبال مغازه های دیگه پاساژ میگشتم. وای خدای من مغازه ذرت مکزیکی فروشی بود :-! همه پوکر نیگام میکردن . دیگه روم نشد واسه خودم ذرت بگیرم :-!

- امروز پس از مدتها رانی پرتقالی خوردم :-* معین بدش میاد میگه توش آشخال داره :-\

- اهنگی ک الان دارم میگوشم دیشب موقع تایپ پست دیشب داشتم میگوشیدم :-* هشتگ تفاهم :-* هشتگ ازدباج :-*

'' آه ای ستاره ی دنباله دار من ... ''

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱۵ اسفند ۹۵

همسرم آهنگ ژدید داده بیرون گوشیدین؟ D=

- امتحان دینی یه چی بود در حد پشگل :! خعلی بد دادم. فک کنم فقط ریاضیو بالای ۱۹ بشم :||

- عاخیش سایت چیز درست شد تونستم نمونه دولتی ثبت نام کنم :8

- i dont wanna live for ever از زین رو شنیدین؟ یه تیکه زین صداشو جیغ مانند و نازک کنه. اون دقیقا معلم ادبیات پارسال ماست ک امسال شده معلم مفاهیم قرانمون :-\ سر زنگش رو تخته بزرگ نوشتم Zayn is coming :D . 

-  امروز شیش تومن داشتم. So پولدار :D غزل خودشو مرد تا تردیلا بخرم ولی نخریدم در عبض سه تا بستنی قیفی گرفدم :D . داداچ خب ۳ هزار تومنه. دوتا دونه پشگل میریزن ته پلاستیک میگن سه هزار تومن.

- عاغا خیلی خوفناکه باید خودم برم کلاس زبان T_T تازه باید برم تنهایی کتاب عم بخرم :-\ نههههههه :-\

- عاغا اهنگ همسرم:

لینک

اون تیکه ک میگه ''اشکاتو پاک کن خانومم'' با منه ها O:D

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱۵ اسفند ۹۵

پوکرم چند وخته :|

• ممکنه کاخ آرزوهام نابود شه بخاطر خرابی سایت ثبت نام :| دیگه هالا به حر هال :]

• امتحان ریاضیو, احتماااال میدم ۲۰ شم احتماااال :!

• اگه غزل بره تجربی من تنها میشم. با کی ضعف کنم از خنده اخه؟ ربنا اتنا رفیق T_T

 

• "به همه میگم که مادرمی | آبروی روز محشرمی. " | گوشه عکس لبخند هممون یه روبان کج مشکی میخوره. مواظب دل اطرافیانمون باشیم.

• حرف بزنید باهام.

• یه غلطی خوردیم دو مین کپیدیم بعد ع ظهر. تا صب باید مث جغد زل بزنم ب پرده اتاقم و مک کویین داداچم T_T

• خا دیگه بسه بروم اهم آهنگ جدیده اشوانو در بیاورم :!

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱۵ اسفند ۹۵

دنیا + پیرو پیرامون پست

- دیروز از درس و مخشمان زده ایم رفته ایم خانه ننه بزرگمان روضه...رفته ایم کمکش کنیم. در کمال ناباوری استنبولی میدن ب ادم واسه ناهار :| خو نامردا چرا نمیفهمید من ع این غذا متنفرم نامصبا؟

- یه خونه داریم یه مستاجر فقیر توشه. ب زنش زنگ زدیم بیاد روضه خونه مام بزرگمینا. با بچه نوزادش اومد. ب جرءت میتونم بگم بچش نقاشی خدااست!! چشمای درشت و طوسی. باور کن وقتی ب چشماش نگاه میکنی یه کهکشان میبینی. یه دنیای جدید. ماشالله ولا قوت الا بالله العلی العظیم. از مامانش گرفتمش تنهایی با هم نشستیم توی اتاق اصن نرفتیم اونور :-\ اصن گریه کردن بلد نبود. با اون لثه های بی دندونش همش میخندید O:D نامصب یه سره موهامو میکشید T_T. پنج ماهشه اسمش عسله ^~^ تیکرار میکنم ماشالله و لا قوت الا بالله العلی العظیم  :')

گفتم ک وضع مالی خوبی ندارن. توی بغلم بود یه سره زارت زارت :/ برگشتم ب مامانش گفتم فک کنم جاش خیسه چون انگار داره اذیت میشه. گرفتش بغلش. اصن ضایه بود پوشکش خیسه. ولی عوضش نکرد. عمه م اومد گفت بهش عوضش کردی؟ زنه دروغکی گفت آره. آخ خدا جون پوشک نداشت تا عوضش کنه. 

بچه هه رو گرفت خوابوند تا بخاطر پوشکش گریه نکنه. پنجره باز بود گفتم بزار روش پتو بندازم. یه خنده مسخره ای کرد شبیه زهر. گفت عادت داره ب سرما. 

یه بچه دگ عم داره. چار سالشه. میگفت این بچه دومیه یعنی همون دختر قشنگه ناخواسته بوده. میگفت میخواستم بندازمش...میگفت دارو گیاهی میخوردم تا بیفته. میگفت مجبور بودم نمیخاستم این بچه هه عم  قربونی نداری شه. 

اون زنای بیشور اشغال, خانومه رو هی بهش اشاره میکردن میگفتن این همون زن فقیرست. این همون زن فقیرست. خب بی شخصیت نمیفهمی غرور داره؟ بعد اومدین روضه حضرت فاطمه؟؟

بچه هه صورتمو خورد :/ منم انقد ماچش کردم دیگه داشتم ب اطراف پاشیده میشدم:! 

عمه م میگفت ما بتو گفتیم بیای اینجا بچه ها خودمونو نگه داری (:-\) اونپخت این فسقلی رو ول نمیکنی؟

زنه میگفت رفتم مجسمه های گلی یه مرده ایو رنگ کردم. سه روز بچه هامو گزاشتم خونه تا برم اونجا کار کنم. اخرش مرده بهم میگه بهت پول نمیدم این ازمایشی بوده. میگه انقد گریه کردم. خدا شرف و مردونگی مرده فکر کنم.

بخاری نداشتن..تلویزیون..هیچی. فقط پولشون رسیده بود با وام یه خونه تازه ساخت توی پایین شهر اجاره کنن. ما پول گذاشتیم؛ مسجد..خیریه ها...فامیلیامون.....تا براشون وسایل زندگی جور شد. بخاری اصلیش بود. تو سرمای زمستون امسال بخاری نداشتن. بابام باورش نمیشد فک کرد الکی میگه ک بخاری نداره. بخاریه ک جور شد اس ام اس داد بابام به مرده گفت خونه باشه ک بخاریو دارن میارن براش. جواب اس ام اسه نمیدپنم چ بود ک بعد از ۴ سال صدای هق هق بابامو شنیدم و پشت بندش فحشاش ب مفت خورا. میگفت چرا تا حالا ازش اجاره میگرفتم من اشغال؟ پسرش با ذوق و شوق میگفت ماهم بخاری داریم ماهم بخاری داریم. 

- ی بار داشتیم میرفتیم پارک جمشیدیه. یه ماشین مدل خیلی بالا و عجیب  غریبی بود ک با برق کار میکرد! خدا میدونست چند میلیارد پولش بود. وایساده بود پشت چراغ قرمز. کنارش یه پیک موتوریه. دست مرده از شدت سرما ترک ترک شده بود لباساش داغون بود دمپایی ابری پاش بود. دختردایی منفورم با اونهمه خود شاخ پنداریش گفت چقد ادما با هم  فرق دارن.

- آخ خدا امام مهدیت کی ظهور میکنه پس؟ 

- دغدغه ما چیه حالا؟؟ امتحان ریاضی شنبه؟! یا اینکه ناهار خونه کسی استنبولی ندن؟!

+ پیرو پیرامون:

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱۳ اسفند ۹۵
• I set fire to the sky; Yeah, exactly me •
هشتگ
نویسندگان