۳۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

دیش دیری دیدین :)

۲۰ چُد معدلم ^^

* پابوسا توقع نداشتم :| عربی که «تنیس روی میز» ُ نوشته بودم «التنیس علی المنضدة» :| مطالعات عم ولایت فقیهُ نوشته بودم «قانون اساسی و دین اسلام» :||

و نکته مهم اینه که چرا انضباطمو کامل دادن؟ :|| 

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۳۱ خرداد ۹۶

خدایا داداشم خوب شه :(

قول میدم دیگه اذیتش نکنم . فقط دوباره بی درد نگام کنه :(

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۳۰ خرداد ۹۶

poor me :|

داداشم عمل داشت، اتفاقی که اصلا نباس میفتاد افتاد، یکی که نباس تا یه هفته مهمونه، فردا فاینال دارم، همه پولامو خرج کردم، جلو دوتا پسر بیشوعور سوتی دادم، داداش کوچیکم مث سگ رو اعصابمه، حوصله خودمم ندارم، سرم درد میکنه، باید موجبات خنده و شادی اون مهمونو ک اصلا باهم تفاهم نداریمو فراهم بیارم، یکی یه ریز داره باهام حرف میزنه و بالا سرم خرچه خرچه گوجه سبز میخوره، صورت مامانمم زخم شده،

اعصاب مصابم ندارم. 

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۳۰ خرداد ۹۶

تقلا نکنم...

از خودتون راضی باشید... از خودم... از خودم باید راضی باشم...

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۲۸ خرداد ۹۶

با هیچکسم میل سخن نی =|

میشه از این آهنگای شاد معرفی کنید که متن ترانه شون اشعار و غزل های شاعرای قدیم مثل سعدی و مولانا و... باشه؟ مثل دلارام حامد زمانی. 

یا اهنگایی تو سبک مردم شهر حامد همایون... 

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۷ خرداد ۹۶

#یکی_منو_ببره_خونه_خودمون

¬_¬

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۷ خرداد ۹۶

با سلام؛ اگه یه روز مادرشوعر یا خواعر شوعر شدید، جلو نوه یا برادر زادتون از عروستون الکی چرت نگید و غیبتشو نکنید.

مرسی اه

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۲۶ خرداد ۹۶

چشم عاشق نتوان بست که معشوق نبینید...

مرسی کاکتوسک خوژملم D:

# کتاب - زندگی دوم - رو شروع کردم. 

# متاسفانه خاک تو سرم به همین دلیلی که خودم میدونم. 

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۲۶ خرداد ۹۶

?HOW

من امروز بلک ماسک زدم، ریخت گودزیلا شدم، هیچکی نفهمید :| بعد یه جوش که میزنم همه ...... :|

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۲۵ خرداد ۹۶

تف به عشقای نوجوونی :| • ما سه ٺا اسکول :) •

# کلاس هفتم که بودم ( دوم راهنمایی ) یه اکیپ داشتیم که افراد اصلیش سمانه و نرگس و من ( سیرِ نزولی به ترتیب وزن :| ) بودیم و ما سه تا عاشق والیبالیستا شده بودیم :| سمانه، ممد موسوی . نرگس، سعید معروف . و من، میلاد عبادی پور :| حالا چرا اون؟ 1. هیکلش :| 2. صورت مظلوم 3. صورت پریشونش . 4. صداش D:

‌بعد ما اون موقع ها اولین کسانی بودیم توی کل خاور میانه که اینترنت نامحدود با قیمت کم داشتیم. اون دو تا نرگس و سمانه بیشوعور سر منو شیره منو میمالیدن که برم بیوگرافی والیبالیستا رو در ارم و از فن بلاگ هاشون مطلب جمع کنم. انقد مظلوم بودم :| یعنی من همه چی راجبشون حفظ بودم دیگه. در حد تیکه کلاماشون -.-

خلاصه... روز تولدم اون سال شنبه بود. نرگس و سمانه گفتن میخوایم واسه تولدت میلاد عبادی پورو بیاریم مدرسه.. بعد ما هی نمیتونستیم جلو این و اون میلاد میلاد کنیم...مخففش کرده بودیم میگفتیم "میله" :|

من باورم نشد. نرگس رفت رو سکو مدرسه وایساد عررررربده کشید گفت من شنبه میله رو میارم... شماره شو فلانی داره... قسم خورد ! 

منم خل، باور کردم. تمان چارشنبه و پنشنبه جمعه رو با شوق و اضطراب طی کردم. دفتر خاطراتمو برداشتم که برام امضا کنه و یادگاری بنویسهههه.. در این ححححد :| بعد هی استرس داشتم ک اگه میاد دم در مدرسه مدیرمون دعوا میکنه منو :!

هیچی دادا... شنبه رفتم مدرسه... دم در نبود! دویدم تو کلاس... بچه ها کاغذ رنگی و بادکنک پاچیدن روم و گفتن تولدت مبارک. بعد نرگس یه "میله" با رقص میله اورد داد دستم بغلم کرد گفتم تولدت مبارک اسکول ساده من :) :| 

خب چیه سیزده سالم بود فقط :'|

# بابام برا مامانم سرویس ۲۰ پارچه آگرین خریده D: داداشم قاطی کرده میگه با اون پول میشد یه سیستم درست حسابی واس ماشین خرید :|

# با کلی عربده اِزازه دادم مامانم نیم سانت ته موهامو کوتاه کنه تا از شبیخون دوستان موخوره در امان باشم.

# از امشب تا شنبه خونه مامان بزرگم صفا سیتی D: تازه امروز نیمیرم کلاس زبان D: 

# بعد میلیون سال، ما شب جایی دعوتیم :|

# آهنگ دلآرام | حامد زمانی :) 

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۲۵ خرداد ۹۶

اے روح مرا تا کجآ میبرے ام؟!...

-از اون شبا که ادم دلتنگ و ناراحته و یه چی گیر کرده تو گلوی آدم و چنگ میزنه به یه روسری و میذاره سرش و میره تو بالکن میشینه و گوش میده به جیغ جیغ بچه ها توی پارک، صدای موزیک رپ پسرایی که توی پارک داشتن پینگ پنگ بازی می کردن. بعد زل بزنه به ستاره ها و بگه امشب چقد زیادن. بعد دلش بخواد گریه کنه و نشه. بره تو خونه و گریه هاشو توی روشویی کنه و بعد که نگاهش میخوره به آینه و چشمای خیس و قرمزشو میبینه لبخند بیاد رو لبش بگه خاک تو سر زشت!

-امروز داداشم یه شلیل گرفته بود دستش چالاپ چالاپ میخورد جلو من. الان برداشتم یه شلیل خوژمل و لیس زدم کاملا ک کسی نتونه بخورش. گفتم مامان اینو برا من جاساز کن غذا رفت پایین بیام بخورم. گفت ببر اتاقت، میخورن :| من میگم فضا ناامنه شما میگید نه :| هیچی دیگه گذاشتم زیر متکام، نشستم روش :)

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۲۴ خرداد ۹۶

کاش دو سال پیش بود

.

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۲۴ خرداد ۹۶

معده م داره قیژ قیژ میکینه بیخیدا

قالب وبلاگم تو معده خالیتون که قیژ قیژ  نمیکینه :| 

- جادون تُهی.... با بهار (پاتریک اسبق) و الی نشسدیم منچ آنلاین بازی کردیم. من 1 دست بردم؛ به باقیش کار نداژده باژید -_-

- عاغا... بالاخره نحسی ستارگان بخت ما رِ رِ تموم کردم. امرووووز چندمه؟ 24 ام. دوسش داشتم... زیاد. اگه عاشقانه دوست دارید بخونیدش. فقط ممکنه اعصابتون خورد شه. ولی اعصاب من خورد نشد چون میدونستم آگوستوس میمیره :| الان فهمیدید میمیره یا بیشتر توضیح بدم؟ 

- نحسی ستارگان بخت ما رو گذاشتم سر جاش و "دختری در قطار" ُ برداشتم. به نظر ناموسی میاد :| 

- دیشب تا ۵ صب بیدار بودم :| با هدف اینکه صب، ظهر بیدار شم :| ولی ساعت 11 صب چشام مث چش گاو وا بود :| 

- سوالی که برام پیش اومده اینه که چرا باید پرده اتاق من طرح مک کوئین باشه؟ به کدامین گناه؟

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۲۴ خرداد ۹۶

حاضری بزنیم D:

من خیلی خفن و شاخم. سحری پیتزا خوردم و قراره تمام روزو از تشنگی له له بزنم. بای :)

- دیروز یه فیلم گرفتم بچه ها برام حرف بزنن که دیگه من نمی بینمشون و اینا...

ریحانه: ریحانه هستم... دو ساله پاکم ...

ما : :|

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۲۴ خرداد ۹۶

Don't_blame#

وبلاگ یکی از بلاگرا برام ستاره ش طلایی شده بود و عنوانش مربوط ب امتحان و چیزا. از تقلب و این چیزا گفته بود. براشون نوشتم آدم گاهی مجبوره تقلب کنه بخاطر توقعاتی که اطرافیان از آدم دارن.

من آدم خرخونی نیستم اما توقع دارن ازم بطرز بد و وحشتناک. از سرزنش شدن بیزارم. و از استرس سرزنش شدنه ک تلاش میکنم خوب بخونم و امتحان بدم که موفق نمیشم اکثرا... و در واقع درس می خونم ک 20 بشم! یادگیری هم ب درک! 

و وقتی می رم سر جلسه خیلی چیزا یادم میزه و مجبورم ب خاطر ی نمره زپرتی تقلب کنم. 

- معدل ترم اولم شد 19.93 ... بخاطر اون هفت صدم که بخاطر علوم بود صدبار ب من حرف زدن. و بخاطر اصرارای من ک میخواستم برم ریاضی خیلی شیک گفتن تو عمدا 20 نشدی که نری تجربی :| خلم من؟

- من یاد گرفتم نمره تمام زندگی آدمه! فقط کسی موفقه ک میره مدرسه تیزهوشان! منی ک سمپادی نیستم خنگم! اگه نمره م 20 نشه بدبختم! 

- یه روز که مامان شدم بچه مو بخاطر توانایی هایی که نداره و لاقل کمتره سرزنش نمیکنم. شما هم قول بدید این کارو نکنید.

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۲۳ خرداد ۹۶

سه سال ازش متنفر بودم، امروز فهمیدم تک تک لحظات سیزده تا شونزده سالگیم توی تک تک مولکولاش ثبت شده :'|

اسچولو میگم :) دیگه قرار نیست ریختشو تا سه ماه ببینم. 

ّ- امروز آخرین امتحان بود. آمادگی دفاعی. آسونترین امتحان بود. و ما به جا استرس داشتیم غصه ندیدن همو می خوردیم. مخصوصا من... چون تنها کسی بودم که میرفتم ریاضی :|

- من میدونم همدیگرو فراموش میکنیم. مطمئنم. 

- افطاری رفتیم مدرسه D: شیش تُن عکس و فیلم گرفتیم. 

- سه ماه دیگه، مدرسه جدید :) میترسم :) 

- واقعا تابستون شروع شد؟ :)

- حوصله اینجا رو ندارم. شاید حذف کنم اینجا رو. دیگه بلد نیستم اون جوری بنویسم.

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۲۲ خرداد ۹۶

کریم ابرو خفن و همسرش.

اولین امتحانمو که میخواستم بدم فکر نمی کردم تا الان دووم بیارم ... جدی فکر میکردم میمیرم.

- سریاس از 5 تا تروریست حادثه ترور تهران بود. کریم ابرو خفن امروز اومد مدرسه میگفت عاشق سریاس شده :| بعد از توی مدرسه صدای بلندی اومد... من: داعش حمله کرده...سریاس اومده کریمو ببره :|

- برگشتنی تا سه راهو با مامان کریم ابرو خفن (مادر زن سریاس :| ) اومدیم... یه بروشور داده بودن بهمون , تبلیغاتی بودّ. عکس دبیرای یه مدرسه بود، مرد بودن... بعد کریم جلو مامانش داد زد : آندرومدا نیگا این دبیر عربیه چقد کیسه :|| 

- یه رمان به کریم ابرو خفن گفتم بره بخونم... اسم یکی از شخصیتاش سوشا بود...sosha...بعد کریم میگفت soosha :||| دختره اسمش violet بود کریم ویولتو میخوند vioolt :||| من سر نمیکت حیاط مدرسه داشتم عربده میکشیدم از خنده.

- مامانم خونه نیست و کباب کوبیده می خوریم =پی

- در پی عشق جوانه زده عندرون کریم، منم عاشق صدای سامیلو و مدل خوندنش شدم D: فورعور -_- *_*

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۰ خرداد ۹۶

مبتلا به دیسمورفیا

دیسمورفیا؟! دیسمورفیا دیگه . مثل وقت هایی که توی  آینه نگاه می کنیم و چیزی که چشممون می بینه چیزی نیست که واقعا وجود داره!

 نحسی ستارگان بخت ما 

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۱۸ خرداد ۹۶

در شرحِ مصائبِ جانگدازِ فردا، همین بس که خان داداچ ماشینُ تصاحب میکنهُ خودم باید برم مدرسه :|

پابوساً هیچی یادم نیست. خدا به خیر بگذرونه این امتحان ـَم.

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۱۶ خرداد ۹۶

دیش دیریریری دیش دیریریری دیش دیریریری دیش دیریدیدین D:

ما بُردیم :) ما عادت داریم :))

عکس هم همسرمه -_- زیاد هم بهش زل نزنید -_- خوش نعارم -_-

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱۴ خرداد ۹۶
• I set fire to the sky; Yeah, exactly me •
هشتگ
نویسندگان