بابا خودمه :* + عکس همسرانم

- فکر نمی کردم انقد به این حجم، با بابام خوش بذگره =) گرچه هرچه التماسش کردم برام آب طالبی که از همسرانم محسوب میشه نخرید و آب پرتقال و پفیلا خرید =| خودشم رنگارنگ خورد 😂

- وای عاغا بابام پارسال واسم ی ساعت مچی خریده بود صد تومن... من تا حالا ساعتام از 20 تومن بیشتر نبودن :/ بعد اون ساعت گرونه رو گم کردم :/ بابامم نمی دونه -_- هی میگه چرا اونو نمیذاری این ساعت زپرتیا رو میذاری دستت -_- چی بگم خو؟ -_- 

- پارسال با عمم رفته بودیم نمایشگاه.. صب ساعت 9 رفتیم ساعت 5 غروب برگشتیم :/ سه تا کتاب عم بیشتر نگرفتم :/

حالا امسال 8 رفتیم 1 خونه بودم :|| ما خونه مون تا نمایشگاه 2 ساعت فاصله داره :/ دگ حالم داره از بی آر تی بهم میخوره>.<

- مترو چون خودم بلد نبودم کجا پیاده شم و میترسیدم گم کنم بابامو، رفتم تو واگن عاقایون :/ خیلی سخت و طاقت فرسا بود :/ آدم باید هی کف مترو رو نگا کنه :// خیلی سخت گذشت :// خیلی زیاد :/// 

- جلو من دوتا از مسئولای مترو و پلیس نشسته بودن... یهو ی دستفروشه اومد توی مترو...اینا رو ندید... شروع کرد تبلیغات صندل :// پلیسه خیلی بد ضایش کرد بنده خدا رو :/

- کتابام عاغا ^^

- دلدون عاب من ک امرو نرفدم اسچول ^^

- توی راه برگشت، توی بی آر تی، مردی بنام اوه رو شروع کردم 2 فصلش و خوندم از بس راه طولانی بود :/ البته تا اون کتاب قبلیمو تموم نکنم مردی بنام اوه رو ادامه نمیدم...الان "دختر ستاره ای همیشه عاشق" رو دارم می خونم ^^

- خدایا خیلی شکرت...روز ب روز داری نواقص فکریمو برطرف میکنی... امروز فهمیدم چقد همون چیزی هستم ک میخواستم! چقد خوب شدم! چقد خوب هستم! چقد دیگه از مرگ نمیترسم! خدایا... خدایا چی بگم من جز شکر؟ شکر...شکر...شکر...دوست دارم خیلی ... خیلی زیاد :* خدایا حالم خوبه... خدایا دیگه مث پارسال نیستم. هی حسرت نمی خورم...خدایا تو باعثش بودی... شکر از عقلی که بهم دادی... شکر که یادم دادی با احساس تصمیم نگیرم! با منطق زندگی کنم! این ذوق و شوقا، منطق زندگی منن ... خدا من عاشقتم...مدیون خدا بودن هم حال میده :)

- وای عاغا از نشر ایرانیان ک کتاب خریدم بهم سه تا بوکمارک داد ^^ من روانی بوکمارکم :*

- عکس همسرانم:

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۶

فردا همان دیروزیست که امروز منتظرش بودم D: اسچول پیچانده شد D:

- تف به اچ تی سی و خاندان وی. علی الخصوص قسمت نوتش.. سه ساعت پارت رمانمو تایپ کردم بعد از پنج سال فهمیدم کاملا اچتباه زدم =/ ینی اصنا =/ یهو این شکلی میشد وسط تایپ: +jssbjsbko?+%(_9 

:؟!

- امروز واسه اولین بار توی عمرم با شعف خاصی از خواب بیدار شدم و با تعجب دنبال دلیلش می گشتم که بابام گفت بخاطر هواست =/

- عرررررررررررربده فردا مدرسه مون اردو گذاشته از صب تا بعد از ظهر... ولی من نیمیرم و بجاش میرم نمایشگاه کتاب عرررررررررربده ژوووووون ژووووون

- عرض کردم که دو هفتس جسماً داغونم :/ بعد دو هفته ملت خبر دار شدن زنگ زدن ببینم مردم یا زندم :/ مرسی اه ترینن :/

- با بابام قراره برم نمایشگاه...نکته 1) سلیقه هامون اصلا بهم نمیخوره... من ادبیات استانی... بابام نقشه های گیتاشناسی و اطلس :/ نکته2) تُن صدای بابام یه کم خیلی بلنده :|| 

- خدا جونم امروز از شجاعانه ترین روزای زندگیم بود... یارمی یاورمی باورمی عاشقتم :* 

- فردا دومین باریه تو عمرم ک می رم نمایشگاه کتاب.. پولم از قبل خیلی خیلی کمتره :/ با شصت تومن پی پی عم گیرم نمیاد :/ ولی خب امسال قراره کتاب کمک درسی نخرم D:

- بلینیدسحسپیتیدزندتد از ذوق =)

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۶

خ_دال_الف

وقتی به "خدا" فکر میکنم احساس میکنم اون "الف" ٍ تهش قراره تا اوج فلک ... تا اوج بی نهایت بالا بره...

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱۵ ارديبهشت ۹۶

پنجاه هزارمین سوتی در نزد وی

استاد شیمیه داشت درس میداد، میخواستم در غلط گیرمو وا کنم، درش شووووت شد بیرون کلاس! :/ بچه ها زدن زیر خنده، میخواستم برم درشو از بیرون کلاس بیارم، استاده رفت درشو آورد! بعد با یه لحن بدی گفت بشین خانوم بشین! 

داشتم آب میشدم اااااااب. بعد واسه اینکه فکر نکنه از عمد این کارو کردم گفتم ببخشید خواستم باز کنم درشو، پرید ّ... بعد گفت بله متوجهم. 

خیلی خیلی خیلی زیاد خجالت کشیدم.

- فردا عاظمون طیذحوشانح :|| حیچی حیچی نخوندم و نخاصطم نخاصطم :[ ولی دگ پابوساً آزمون نمونه دولیتو باید قبول شم =/

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۶

من جاییظه گرفطم عاغا.

- امروز همایش بود از طرف مدرسه بهم جایزه دادن...کارت هدیه...توش ده تومنه :/ بخاطر مسابقه نقاشی...نقاشیه رو عمم کشیده بود 😂 

- همایش خیلی پر محتوایی بود ریحانه واسم فصل یک سریال عاشقانه رو و لانتوری واسم فرستاد :/

- امروز برنامه صبحگاهی با کلاس ما بود. راجب یکی از شاگردای استاد مطهری باید متن میخوندم.. اسم شاگردش فاکر بود :/ بعد ریحانه میگفت منظورش کسیه ک فک میکنه.. ب حر هال دگ D:

- بعد حالا هی زبونم گیر کرده بود میخواستم بگم استاد مطهری: امام مطهری... وای نه حضرت مطهری....کلا همه پوکرینگ بودن

- باید هوارتا تست ریاضی و شیمی بزنم واسه فردا... هاها اصن عین خیالم نیس جمعه آزمون تیزهوشانه :|| البته اصن مهم نی برام :|| چون نخوندم هیچی هیچی هیچی. 

فقط اینکه خدا بخیر بگذرونه و نمونه دولتیه رو قبول شیم :)

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۶

عمطاهان طاریخ عدبیاط را دادیم و خلاث=)

- امروز داداشم گفت خوابم میاد. مامانم عم قربون صدقش رفت گفت نمیخواد بری =/

حالا من سرطان عم بگیرم مامانم منو به زور می فرسته مدرسه =/ چه وضعشه خو =/ 

- سرما خوردم، صدام بطرز فجیع ناکی گرفته. قطع و وصل میشه. یهو دارم حرف میزنم یهو اصن صدا نمیاد فقط لب لوچه م میجنبه =/ 

- ژان ژان فردا میخوایم بریم جلو معلما از نمرات برتر تقدیر میشه D:

- دارم پاستیل های بنفش رو می خونم. بابای پسره خیلی خوبه. میخوام باهاش ازدباج کنم.

- یه ترم زبان ی معلم چرتی داشتیم فاینال شدم 70 =/ این ترم معلومات عوض شد شدم 98.5... و مصیبت جانگداز اینه ک این ترم آینده دوباره با همونی ک سرش 70 شدم کلاس داریم =/ خدایا خودت بخیر کن.

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۶

اه ایش

سوال من اینه ک... گوووووووووش درد چی میگههههههههههههههه این وسططططططط جیپیحیپیحیپسمسوگوتناجگسمزپس

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۶

بی تب تند پیراهنت / آندرومدا

میگفت "سو" یک کلمه فرانسویست... یعنی "فرای چیزی بودن"، "فراتر از چیزی"... مثلا "فراتر از واقعیت" را فرانسوی ها می گویند "سوغیالیسم"... انگلیسی هایش میگویند "سوریالیسم" و ما همان واژهٔ غریب قریب "سورئالیسم" را میگوییم... همه چیز خوب بود... فراتر از خوب... فراتر از خوب به فرانسوی چه میشود؟ میداند؟ میداند... اسم گذشته مرا میداند.
همه چیز فراتر از خوب بود... نه ... همه چیز فراتر از رؤیا بود...
صبح ها با بوی نان سنگک تازه بیدار میشدم؛ شب ها با بوسه های پر عشقش به خواب می رفتم؛ عصر ها را با گوش جان سپردن به پیانو و صدای دلنشینش سر میکردم... همان وقت که نیمرخش را می دیدم و بی مهابا زل میزدم به نیم رخش و او که انگار نگاه مفتون و فریفته ام را نمی دید و میخواند و می نواخت و بر دل من می تاخت و می تاخت و تاخت... انگشت های کشیده و دست های بزرگش که روی دکمه های دراز سفید صدا داری که هیچوقت اسمشان را نفهمیدم و هیچ هم دوست ندارم بدانم ، میکشید و از تکان خوردن های آرام و لطیف بدنش و چشمهای بسته اش می فهمیدم که خوب توی حسی ست که به سمت من بنوازد و من را توی آن عصرهای با بوی قهوه تلخ غرق کند... روزهایی که از قهوه بدم می آمد و پشت بندش روزهایی که او قهوه تلخ درست میکرد برای عصرهای شیرینمان و می پنداشتم که اگر زهر هم بدهد از دستان او گوارا و شیرین است. 
یک جمعه غروب...یک جمعه غروبی که خانه نبود و تمام دلم ، دلش زاری میخواست از نبودش، از خواستنش، بهش گفتم جمعه ها غروب ، یا شاید هم جمعه غروبهایی که تو نباشی، حتی جمعه هایی که تو نباشی، یا نه اصلا روزهایی که تو نباشی، دنیا سیاه است... دنیا بوی سگ مرده میدهد... خانه تازیانه میشود و می تازد روی تن دردمندم... هیچی نگفت! فقط از آن به بعد هر جمعه غروب مرا می برد کافه... برایم پشمک صورتی میخرید. برایم ذرت مکزیکی می خرید...دستهایم را سفت می گرفت و توی ونک و کتابفروشی های انقلاب و پارک دانشجو و پس کوچه های تاریک و سبز نیاوران می خندیدیم. 
نیست....حالا نیست...یعنی بوده...حالا نیست... الان یکی را صبح ها با بوی نان سنگک بیدار میکند؛ شبها با بوسه شب بخیر به خواب می سپاردش؛ عصرها برایش مینوازد و نیم رخش دل یارش را میبرد؛ برایش قهوه تلخ درست میکند؛ جمعه غروبها را برایش بهشت میکند و همه چیز را برای قلب دلدارش فراتر از خوب میکند و من مانده ام تا بدانم فرانسوی ها به "فراتر از نبود او" چه میگویند؟
حالا دنیا سیاه است...بوی سگ مرده میدهد...مثل آن جمعه غروبی که نبود...!

نوشتهٔ #آندرومدا

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۹ ارديبهشت ۹۶

استاد شیمی یا استاد کهنمویی D:

- از سوتی عای فراوانیع کع نزد وی دادم ........... نگم برات :/

- حال جسمیم مزخرفیه واس خودش... 

- یکشنبه فایناااااااااااال '_'

- خیلی زیاد رد دادم جسماً... فراتر از تصورتون... اباو دن ایمجینیشن کلا اصن.

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۹۶

بدبختی که پنشمبه ها عم میره اسچول '.'

آی ام این رل ویت دیس بوک😃

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۶ ارديبهشت ۹۶

هراس بی تو مآندنم ادامه دارد...

* جدیدا علاقه شدیدی به کلمه "تاختن", "چهار نعل تاختن", "می تازم" و اتسترا پیدا نموده ام :) آی ام این ریلیشنشیپ... این رل...T...فل این لاو...مرا عهدیست با جانان...نو دایرکت...

- ضایس زیر صائقه آسمون دارم به فنا میرم؟ 

* کتاب "بیگانگان" اثر "جان کریستوفر" جان شدیدا طور باب دل است... اوه شت...من با "تاختن" رل زدم نباید رمانتیک طور با جان کریستوفر سخن بنمایم. خدایا توبً...

- باید 53 عدد مهم تواندارو حذف کنم مٍن جمله 23 به توان 2 :/ چراع؟ّ :'||

* برف | چارتآر نیز دلربای دیگریست🎶 

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۵ ارديبهشت ۹۶

I love Muhammad❤

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۵ ارديبهشت ۹۶

بزی لی میگوشیم و غصه میخوریم :))))

> امروز توی کلاس زبان انقد موجبات خنده و شادی ملتو فراهم اوردم ک تیچره خیلی شیک گفت برو بیرون خندت قطع شد بیا تو... عاغا خب چ وضعشه من سرم میخوره ب دیوار اینا میخندن . دلقک نیستم من...نیستم...به همین برکت... بعد خود تیچره هی میخندید ... ای مرگ... من شیطون نیستم...دلقک نیستم...خیلی آرومم...خیلی خانومم...خیلی باوقارم....اصنم نمی خندم...-.-...

> عررررررررررربده ال کلاسیکوووووووو .

> عرررررررربده امروز سه تا کتاب خریدم.

> وای عاغا فردا امتحان معنی واژه و شعر و نثر ترم دو :| خدا جونم گند نزنم :|| 

> شیر بخورید تا مجبور نشید از زانو درد به اطراف پاشیده بشید ... تازشم ولی کیسه آب گرم گذاشتم رو زانوم داغ بیدس یک حالی میدس ^^

> اصن بهم برمیخوره بهم میگن شیطون... دفعه اخرتون باشه -.- 

> اضطراب دارم. نتیجه درسی امسالم برام تا حالا مهمترین بوده...قبولی توی مدارس نمونه دولتی نیمی از موفقیت سال بعدمو ، و موفقیت امسالمو رقم میزنه... خدا جونم کمکم کن. مث همیشه خود خودتی یار و یاورم. کمکم کن مهمترین سالای زندگیمو با رشته محبوبم توی مدرسه فراست خوشگل عزیز ناز قشنگم بذگرونم :'| :'*

> فرداشب یادم باشه باید یه غلطی کنم برا غزل :|| 

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۳ ارديبهشت ۹۶

یکی با من حرف بزنه

.

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲ ارديبهشت ۹۶

پارک بعد از نزدیک یه سال :|||||||

تا لحظه مرگ عاشق چند چیز میمونم...پشمک...آبنبات چوبی بزرگ...قاصدک...لیمو ترش...شیرینی برنجی کرمانشاه...و فرفره...

به باباش میگه خداسٍذ...تو برو..اندرومدا برام تُتا چیسپ بیگیره... خنگ :)

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲ ارديبهشت ۹۶

عاغا اینو

خنگ چرک :)

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱ ارديبهشت ۹۶

بیکاری فشار اورده

هه فک کردی من عض بیکاری صرتان عم بیگیرم نیمیرم درص بخونم.

- امروز یکی از بچه ها ک رفته بود کربلا ، واسه نرگس تربت آورد..توی دستش ک دیدم دلم ریخت...امام حسین من آدم نیستم منو بطلبی? اون هیچی اصن، لیاقت تربتتم ندارم?

- فردا پنجشنبس و هم تا 2 مدرسه ام هم تا 8 شب هم کلاس زبانم... اه اه...

- امروز روی شالم طرح زدم با رنگ :) هوینگ سی دت دتز بیوتیفول بات ای ثینک د کالرز او دت ار افول :/

- چه کار کنم غزل و واسه تولدش خوشال کنم عاغا?

- توی مدرسه، پشت سریم اسمش ریحانست...خیلی قد بلنده و زورش زیاده...بهش گفتم کتفم و ماساژ بدهD: داشت خیلی آروم و عادمانه ماساژ میداد بعد یوهو استخوان ستون فقراتمو فشار داد... منم یه عربده ای کشیدم سر کلاس  :/

- امروز موهامو بافته بودم ریحانه تل بافتشو داده بود بزنم سرم.. دستم جا موند و موند رو سرم :/ تصور کنید یه دختر تو ماشین نشسته شیشه رو تا خرخره کشیده پایین.. دستاش رنگیه...داره با آهنگ پازل عچخ میکنه..لباس داغان مدرسه تنشه..بعد سمت راست سرش زیر مقنعش یه چیزی ورقلمبیدس :/ و عان چیذی نیصط جذ گل یک طل بافطنی :||| آنگاه حالتان ازش بهم نمی خورد? 

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۳۰ فروردين ۹۶

slowmind :|

امروز داشتم به بچه ها املا می گفتم..اشتباهی "درجه" رو گفتم "درچه"....

یه کندذهنی عم نوشت درچه ، 19 شد :/ خاک بر سر :/

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۲۹ فروردين ۹۶

چه مآه بلندی...

یکی اینجا عکس تو را قاب گرفته، لبخندت را نشان عالم میدهد...

"از رمانی که مینویسمًش..."

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۲۸ فروردين ۹۶

غزل بمیری با اون آبله مرغونت، پاشیده شدیم به اطراف از افسردگی.پاشو بیا اسچول دیگه خواعرم

اه😒

من میخام با این آهنگ جدیده ی مازیار فلاحی ازدباج کنم.

- توی خیابون پر بود از کیسای مناسب ازدباج.. منم خواستم خیلی باوقار از ماشین پیاده شم، عد پام گیر کرد ب قفل فرمون.. هیچی دگ از ماشین پرت شدم کف اسفالت :|

- راجب امتاحانای مخزرف امروز..دفاعی ک اصن نیومد امتحان بگیره..ریاضی و بد ندادم. زبان تنها بیست کلاس بودم D: مطالعات هم چون ب ریحانه تقلب رسوندم اشخال بهم داد 19... عاغا خو از ریحانه عم باید کم میکردی..من تقلب رسوندم نگرفتم ک...امر خیر کردم امر خیر..

میدترم زبان موسسه رم گند زدم...93.5 :/ عین هغم نیصط..

- عاغا راستی سوژه عم شدیم رادیو بلاگیها... وژداناً حال ندارم لینک بذارم.

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۲۷ فروردين ۹۶
• I set fire to the sky; Yeah, exactly me •
هشتگ
نویسندگان