[با ورق A4 رگش را میزند]

امتحان دیروز، تنها امتحان درس تخصصی که در طول امسال ۲۰ میشدم بود. بخاطر اعتراضات بچه ها به تدریس معلم، از مدییییرییییت گفتن نمره این امتحان تاثیر داده نمیشه :||| 

#سرنوشت_شوم_من :||||

+ گفتم که همه چی اوکی شد؟ آره :)) ولی نگفتم «دوست داشته شدن» چه لذتی داره و الان وقت انتقامه ولی من از این کارا بلد نیستم :))))))) 

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶

لِهِ له

آرامش و خندهٔ بلند و خواب بی دغدغه و روز بی امتحان و تستم آرزوست و آرزو بر جوانان عیب نیست -____________-

#آنچه_اسچول_با_من_کرد

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۲ اسفند ۹۶

وقتی پوزخند پیروزی میشینه رو لبت...

+ خستگی این ۵ ماهِ خر ! و بسیار کشنده ! و خیلی چرت ! از تنم کم کم میره بیرون... پشیمون شد! متوجه اشتباهش شد. میگفت چرا انقد بلدی آدما رو؟ گفتم چون از ادما زخم خوردم. بد! وقتی اونجوری بهم نگاه میکنه و همش پیشم میشینه، وقتی باهم غذا میخوریم، وقتی دیگه جفتمون بدجنس و خسیس نیستیم، وقتی بلده چطور نگه داره این حسو...

بعد ۵ ماه گریه و زاری و افت تحصیلی و حال بد، ته خوشبختیه.

+ من که نمازام درست درمون نیست. هروقت دارم خفه میشم از بغض و دلتنگی محتاجت میشم خدا..‌. ولی امروز با اون چایی ها و چادرا و بقیه موارد سعی کردم آدم باشم ، و فردا هم جبران میکنم اگه فرصت بدن.

+ خورشید میگفت میره. وسط اردو هم رفت گفت دیگه نمیاد ! خیلی ناراحت شدم. صبح رفتم دیدم نشسته سر جاش میگه اسکلتون کرده بودم. ولی قبل اینکه اینو بگه من از سر کلاس دویدم و بیخیال پوکیدن ظرف غذام که به نیمکتا خورد تا ته کلاس جیغ کشیدم و محکککممممم بغلش کردم. خندید. بچه هام خندیدن. دوسشون دارم گرچه دوستم ندارن

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۳۰ بهمن ۹۶

چشمات اذیتت نمیکنه؟؟

امروز خب طبیعتاً چون پنج شنبه بود و دبیرای ما مردن حتما قیافه من باید شبیه بقیه پول خیارشور باشه و سگ جوش بزنم :| 

بعد زنگ آخر دیگه همه رد داده بودیم. دوستم روی تخته وایت برد کوچولوش داشت جواب مینوشت. تخته هه بزرگ بود. دبیره گفت : اذیتت نمیکنه؟

منم ادامه دادم : چشمات؟ 

پررو میگه نه تخته ت تخته ت ! 

بخوره تو سرررررت -_-

* بعد زنگ خورد نمیذاشت بریم بیرون غذا بخوریم :| بعد من کلی جیغ زدم. رفتم غذا بخورم غذام خراب شده بود :(((

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۲۶ بهمن ۹۶

کله سحری

شما تصور کن موش آب کشیده طوری، زیر بارون، چرق چرق برف پاک کن، طعم خامه، ورق خوردن کتاب مریم، رطوبت شیشه، صدای چارتار و فکر و فکر و فکر ...

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۲۵ بهمن ۹۶

۴ سال پیش فردا !

سوار ماشین شدم. کله سحر، تو سرویس، وسط زمستون، عربده کشید و گفت ولنتاینتون مبارک ^~^ و برای من سوال بود که ولنتاین فحشه الان، اسم ماشینه، انقلابه، چیه :|| بعد گفتن روز عشقه. بعد گفتم لابد ولنتایمه، اشتباه میگن ولنتاین :| ولن هم سینونیمِ لاوه :|

اره خلاصه همچین دختر خانوم و چشم و گوش بسته ای هستم #افتاب_مهتاب_ندیده •~•

+ و امروزم از بالای پله ها شوت شدم پایین ^_^ دیگه داره برا همه عادی میشه :`|

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۲۴ بهمن ۹۶
• I set fire to the sky; Yeah, exactly me •
هشتگ
نویسندگان