۲۰ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

زلاتان طوری *_*

جدیداً رفته کلاً . اوایل ناراحت بودم، اشکم دم مشکم بود. حالا که نیست از اون داغ فقدانش کم شده. نسبت ب بودناش حالم بهتره. دیگه گند نمیزنم چون از خودم توقع دارم. و چون دیگه به خودم متکی ام نه اون. 

مث زلاتانه بچم :/ از هر تیمی میره قهرمان میشه اون تیمه :/ 

ینی خاک بر سرم اگه نتونم قهرمان زندگی خودم نشم خاک.

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۲۸ آبان ۹۶

کمال هم نشین و این صوبتا

ناسا رو خوندم ناموساً. این زندگی کِی تموم میشه؟ :|

  • آندرومدا :)
  • يكشنبه ۲۸ آبان ۹۶

[همه] آدما عوض میشن

بهش گفتم امروز مدرسه نرفتم. هیچی حالیم نیست از هندسه و نحوه اثبات تالس و داداچای تالس. اون موقع ها خودشو نابود می کرد تا یادم بده. حالا حتی ککش هم نگزید. به همین زودیا؟ نامردی نیست؟

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۷ آبان ۹۶

این پست رو بخونید .

http://episode.blog.ir/post/p209

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۲۶ آبان ۹۶

Dance Dance Dance

من کلا هم خیلی تند تند حرف می زنم، هم با دستم حرف میزنم :| ولی خیلی خوبه. می تونم کلی جمله رو در عرض ۱۵ ثانیه بگم. ولی خب میدونین این قضیه موقعی که خیلی خوشحال و خندان و هیجانزده ام شونصد برابر میشه. ینی وقتی یه چیز خنده دار میگم و میخندم، بقیه اصن نمیفهمن و فقط میخندن ://

• پنجشنبه ها که دبیرامون مردن قیافم شبیه شیراب سیردون میشه :| حکمت خدا رو میبینید عثن :/

• عاغا این دبیرای ما کلی تست انجام میگن بدیم. من توی کلاس تنها کسیم که همه رو کامل حل می کنم اما اما اما واقعا واقعا هیچ گورستونی رتبه نمیارم -_- دبیر ریاضیه داشت درصد ریاضی ازمون گزینه ۲ رو میخوند فقط شانس اوردم زنگ خورد وگرنه یه ذره ابرومم جلوش میرفت :/ 

• داداش من ارسطو رو بیخیال شده، میگه موهات شبیه اون یار جومونگ که موهاش فرفریه و اسکل و تپلس. بهههه توووو چهههههه پششششمککککک؟

• میخوایم بریم مسافرت ://// چه چرت!

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۲۵ آبان ۹۶

من اصلا حسود نیستم اما خب بالاخره چه وضعشه :////

من باهاش ۵ ساله دوستم، نهایت فلان بازیش این بود که نقاشی کشیده بود جفتمونو کشیده بود. من شخصا شبیه اسب آبی که موهاشو روغن کرچک زدن شده بودم. خودشم شبیه تصادف کشیده بود.

بعد حالا تابستون رفت کلاس طراحی، از اول مهر با یه دختره تو کلاسمون رفیق شده براش چشم کشیده بود عینهو داوینچی :|| بعد هی تو اینستا  دل بده قلوه بگیر :|| باشه باو فهمیدیم مال تو.

• امروز انرژی ایستا رو نوشتم انرژی اینستا :| [می رود گوشی اش را بزند شارژ، کپه مرگ را گذاشته و بمیرد]

• دارم می میرم :||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

• خادمی هی میگفت why R U sad ؟ 

من ناراحت نیستم اما خب آخه چه زندگیه که من دارم خدایی :| شکر :/

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۲۳ آبان ۹۶

ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست

اصولاً هروقت همه چی خوبه و خیلی میگم خوبه، بعد یک صدم ثانیه همه چی کلا میپکه :|| 

ولی به حر هال خدایا مرسی اه بابت اینکه جدیدا از اون دوز ِ لوس بودنم کاهشاندی و مرا قوی کردی :| و اینکه به درک که ریحانه هم پر و فلان و اینا. ولی خدایی اینکه سوسیسشو قسمت میکنه باهام ینی همه چی فلن خوبه :| اره خلاصه معیار من اینه :| 

• انقد کمبود خنده دارم به اینکه خورشید «ماده و پاد ماده» رو گفت پاده و ماد پاده» مث روانیا دو ساعت پهن شدم کف زمین خندیدم. در حدی که نزدیک بود منفی بگیرم :// 

• من و ریحانه حتی تو اینکه امروز سوسیس برده بودیم و جفتمونم باهم لبامون خشکی زد تفاهم داریم :// بماند که سوتی عظیمی در مقابل باباش دادم و او نیز متقابلا بطرز وحشنانکترتری:/

• امروز چه روزیه؟ 

۲۳ ابان سالگرد فوت مرتضی پاشایی :///////////

تولد حریر *_*

و شروع ترم جدید کلاس زبان [شتِ غلیظ مشدد]

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۲۳ آبان ۹۶

بی رحم و دگر هیچ

من بی مصرف ترین و بیخودترین انسان روی کره زمینم چون گروه خونیم o منفیه و باید برم به زلزله زده ها خون بدم ولی قطعا اگه یه کیسه خون بدم ۲ تا کیسه باید بهم بدن تا به هوش بیام . 

واقعا هر اتفاقی ممکنه. دلم برا غربت و غم و غیرت همیشگی کوردا می گیره. چه خوبه که یه رگم کورده. اسماً افتخار میکنم، رسماً کوردای واقعی فوق العادن. خدا بهشون صبر بده. از دست دادن زن و بچه و شوهر و خواهر و برادر و مادر و پدر و خونه و مال و اموال، درموندگی و وحشت. خدا جون ... شکر.

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۲۲ آبان ۹۶

وقتی دوتایی رد میدیم...

خورشید امروز یه چی رو بد اچتبا زده بود بچم. [پیرمرد چشم ما بود] رو خوند [پیرمرد ما چشم بود] :| بچه رو زور میکنن به رشته نظری همین میشه دیگه رد میده :| 

خاب من فهمیدم پروین اعتصامی زنه :))))))))))))))))) تازه بچه ها سوال انحرافی پرسیدن قیصر امین پور زنه یا مرد؟ منم سو اسمارت، گفتم مرد :) پا شدن به احترامم نیم ساعت تا زنگ تفریحو سکوت کردن :))))))

• امروز به یقین رسیدم که برای همدیگه تموم شدیم. تاریخ انقضا دارن ادما. من تموم شدم براش و اونم از چشم من افتاد. خوشحالم چون۱) تکلیفم با خودم مشخص شد.

۲) دیگه بغل دستی ندارم و رفت کپید پیش دوست جدیدش.

۳) دیگه بغل دستی ندارم و میتونم سر زنگ دفاعی و ادبیات و رسانه پاهامو دراز کنم :))

۴) دیگه بغل دستی ندارم و امتحانامو بی تقلب می نویسم :|

۵) دیگه بغل دستی ندارم و دیگه هیچکی نی با لگد زدن شلوار مدرسمو کثیف کنه :|

• تنها شدم. ولی به درک رفیقای من هیچ کجای زندگی منو نگرفتن‌‌. این نیز بگذرد.

• فردا امتحان رسانه داریم :||||||| چی چی هه :/

• نمیدونم به آندرومدا فحش بدم یا بشونم بغلم نازش کنم :$|

  • آندرومدا :)
  • شنبه ۲۰ آبان ۹۶

تکرررررراااااااار

ولی من از پسش بر میام. حق ندارم دست و پا چلفتی و لوس باشم. اگه اینجوری باشم میمیرم. رفته رفته داره بهتر میشه. حتی اگه اونم نباشه من میتونم. اون به درک. همه ادما به درک. اشتباه بود. اشتباه بود اعتماد و امیدواری. خیلی خوب بود اخه اوضاع، خودمم شک داشتم که قراره چیزی شود اوضاع . اوه بابا به درک. یه قدم جلوتری، اوضاع از ۲ سال پیش خیییلی بهتره. تو میتونی. خودتو دست کم گرفتی خره؟ تو به خودت مدیونی. به خودت! خنگ بازی در نمیاریا... قول؟ قول! 

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱۹ آبان ۹۶

مرا به شوق دیدن تو ...

بعد مدتها از اون گریه های هر روزه خلاص شدم و امروز با تمام وجودم خندیدم. واسه درس امادگی دفاعی شده بودم مدل :# از اون ماسک شیمیاییا زده بودم و با لباس ضد رادیو اکتیو. خیلی شهلا و دلربا شده بودم به واقع :# بچه ها مرده بودن از شدت خنده. بو میداد ماسکه :# موهام بعد برداشتن ماسکه :#

• با مهدیه که از خنده نابود شده بودیم. اون به روی زمین نشستن من می خندید من به اونجوری نشستنش :# تازه همه پاستیلاشم خوردم :° تازه تولد نیکی عم بود، پاستیل نوشابه ایای اونم زدم بر بدن *_*

• با اینکه فاینالمم گند زدم ولی واقعا هیچی نمیتونست حال خوبمو خراب کنه جز رفتن هانیه. هانیه هم مث من داشت زجر می کشید تو این مدرسه :# که کلا لفت داد از مدرسه مون.

• زنگ اخرو همه پیچونده بودن. طوریکه معلم که حرف میزد صداش اکو میشد تو کلاس :#

• Dernie danse | indila

• کانال andromedaschertoperts

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۱۷ آبان ۹۶

از مشکلات موفرفری ها :|

Imo رو نصب کردم. با داداچم حرف بزنم. تا منو دیده نه سلامی نه علیکی نی کوفتی نه زهرماری، میگه ارسطوووو رووووو D:

یعنی من از داداچ عم شانس نباس داچته باچم خدا؟  نه وژدانن؟ 

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱۲ آبان ۹۶

NoboD

مشکل بچه های کلاسمون امتحانه. من اصلا این امتحانای مسخره فرمالیته برام مهم نیست چون هرچی بیشتر خودمو بکشم بیشتر گند میزنم. یعنی اگه پارسال بود خودمو می کشتم برا این نمرات مزخرف. ولی وقتی میبینم واقعا نمیفهمم بیخیال میشم.‌ 

مشکل من اینه که واقعا الان نیاز دارم به اون. که اونجوری زشت بخندیم باهم. به جرز لا دیوارم بخندیم تا خوب شم تا بخندم خوشحال باشم. الان واقعا به هم نیاز داریم. واقعا... دلم میخواد سر بذاریم رو شونه هم گریه کنیم.‌به هرچی چنگ زدم نشد. گفتم بیا خونمون ..‌ باز کلی خندیدیم..‌ شدیم مث قبل... خیلیم نه ها ولی خوب بود. اما فرداش همه چی مث قبل گند شد.

تکلیفم روشن نیست ‌ این بلا تکلیفی مزخرفه. شاید خوب شه شایدم نه. ولی هیچکی غرغرای منو نمی شنوه. هیچکی حاضر نیست سر بذارم رو شونه ش گریه کنم بعد برام بیوگلز بخره. 

لاقل کاش هوا بارونی نباشه.

بیخیال بابا خاک تو سرت باز تو شر و ور گفتنات شروع شد؟

هی... خدایا شکرت ❤

- دلم چند روز آزادی مطلق می خواد... دلم پرواز می خواد... جیغ بزنم و بخندم‌‌‌...

کاش بارون میومد و می شد که برم بیرون و تو این خیابونای خلوت هرچی دلم میخواد گریه کنم و هیچکی نفهمه. Nobody.

 تازه مهم تر که دلم می خواد فحش بدم :|

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۱۱ آبان ۹۶

چنین :|

معلممون گفت از رو کلمه ها بخونم.

من: life span عمر

 بچه ها: life span عمر

من: pain درد

بچه ها: کوووووفففففت زَّهههررررررررمّّاااااررررر

  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۹ آبان ۹۶

بزرگ شدن ...

اسمت که میومد، تنم می لرزید، تب می کردم، کف دستام عرق می کرد، نوک انگشتام یخ میزد.

دیگه این خبرا نیست... داری گم میشی از فکر و ذهن و خیالم. خوبه... نباش.

- کی میتونه این دلُ سرُ سامون بده؟

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۵ آبان ۹۶

روی سنگ قبرش بنویسید:

از بس ترشی خورد کهیر زد مُرد :|

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۴ آبان ۹۶

ژلوفن...

شنبه، یکشنبه، و پنجشنبه ها از نفرت انگیزترین روزهای هفتست. چرت. مزخرف. مسخره. اعصاب خورد کن. همه چیِ بد اصن. بغضی که از صبح خِرمو میگیره تا شبش ول نمیکنه.‌ مامانم می فهمه... شاید بقیه حتی! 

نمی خوام، اصلا نمی خوام با تلقین های مزخرف، تاریخِ ۲ سال پیش باز تکرار شه. از هرچی میترسی سرت میاد اینجا صدق نمی کنه! چون من، صد در صد و یقیناً مطمئن بودم از ‌پسش بر میام. و حالا از پس بر اومدنی در کار نیست و من دارم گند می زنم!

نیاز داشتم برم بیرون و بگردم و طبق معمول کی بود که حوصله گردوندن منو داشته باشه و خزیدم رو تختم و اشک ریختم و با خودم گفتم وقتی دیگران اینجوری میشن چی بهشون میگم؟؟!! همونارم به خودم گفتم اما نه در مورد خودم صادق نبود! یاد خدا افتادم... آخ منِ احمقو!! خدا رو یادم رفته بود!! گفتم نماز حالمو خوب میکنه! پا شدم و به نیت خوب شدن حالم خوندم... با همون چادر گل گلی نازک بندریه... همونکه دوسش دارم... همونکه آبجی لیلا اینا خریده بودن...

نمی دونم.تسلیم شدن جلو آدمایی که ازت انتظار فتح کهکشانهای دور دست رو دارن حکم مرگ غرور آدمو داره.

+ :) دلم برا از خنده ضعف رفتنا و لُپ درد عا تنگ شده. اینکه با ریحانه وقتی داریم از پله ها بالا می ریم بخندیم و بعدش به هم نگاه کنیم و با هم بگیم آی دلم! بعد پوکرِ مدلِ مخصوصِ خودمون بشیم بگیم هشتگ تفاهم. ولی آخه مشکل جدید دیگه اینه که من برای اون کافی نیستم... واقعا نیستم.

+ دیگه نمیخوام کسی منو ببره بیرون. یا حتی برام پونصد تا بیوگلز بخره. حتی نمیخوام داداشمو راضی کنم که بخاطر دربی هم که شده برو چارتا دونه کوفت بخر. دلم لاقل یه ساعت گریه می خواد... تنهای تنها.‌‌‌‌.. خودم و خدا.

+ چقد نوشتن خوبه... از گریه هم بهتر؟ آخه من از این آدمای لوس که دم به دیقه اشکشون دم مشکشونه بدم میاد. متنفرم خب. اما تبدیل شدم به دقیقا چنین دختری. الان باید از خودم متنفر باشم؟ نیستم خب. الان من گناه داره نباس اذیتش کرد که. من داره یه اهنگو هی پلی میکنه... چی شد پس اون I set fire to the rain؟

  • آندرومدا :)
  • پنجشنبه ۴ آبان ۹۶

پنجشنبهٔ ما لاکچریا :|

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۳ آبان ۹۶

خیدا :|

امروز تو کنفرانس دفاعی، قطع نامه بین ایران و عراقو گفتم پایان نامه :| 

  • آندرومدا :)
  • چهارشنبه ۳ آبان ۹۶

که اکسیژن عشق تو خفگی داره ...

نمیدونم چرا من در مجاورت ریحانه و شکیبا انقد وحشی شدم :|| قبلا خیلی لطیف میخندیدم، الانا مث کروکودیلا آرواره هامو میگشایانم و تا شعاع پنج فرسخی پهن میشم کف نیمکت برا یه خندیدن :|||

 ریحانه بهترین دوستم و بغل دستیمه چند ساله.. همیشه پیش هم میشینیم. امروز ریحانه رفت یه جا دیگه که جواب سوالای امتحان فیزیکو با یاسی چک کنه (میدونه من اسکولم :|) بعد برگشت گفت چقد خوشگلی :// راس میگه آخه همش تو پانکراس همدیگه ایم فقط دماغ و دهن همو میبینم :||

تنها کسی که پفیلاهای بدمزه مدرسمونو میخوره منم که حتی وقتس فاسد بودن همشونو خوردم *_* دیگه میگم همون همیشگی :|| حالا انگار بیف استراگانفه :/

مهر به در *_*

  • آندرومدا :)
  • دوشنبه ۱ آبان ۹۶
• I set fire to the sky; Yeah, exactly me •
هشتگ
نویسندگان