نمیدونم چرا من در مجاورت ریحانه و شکیبا انقد وحشی شدم :|| قبلا خیلی لطیف میخندیدم، الانا مث کروکودیلا آرواره هامو میگشایانم و تا شعاع پنج فرسخی پهن میشم کف نیمکت برا یه خندیدن :|||

 ریحانه بهترین دوستم و بغل دستیمه چند ساله.. همیشه پیش هم میشینیم. امروز ریحانه رفت یه جا دیگه که جواب سوالای امتحان فیزیکو با یاسی چک کنه (میدونه من اسکولم :|) بعد برگشت گفت چقد خوشگلی :// راس میگه آخه همش تو پانکراس همدیگه ایم فقط دماغ و دهن همو میبینم :||

تنها کسی که پفیلاهای بدمزه مدرسمونو میخوره منم که حتی وقتس فاسد بودن همشونو خوردم *_* دیگه میگم همون همیشگی :|| حالا انگار بیف استراگانفه :/

مهر به در *_*