- خورشید خیلی کتاب میخونه. از اون ادمای خفنه که لفظ قلم حرف میزنه و با جنبه ست . آخرین جوابِ آیزاک آسیموف رو بردم براش چون میدونستم آسیموف میخونه. تولدش بود. وقتی بهش کتابه رو دادم بغلم کرد :)
- از وسط زنگ فیزیک حالم بد شد. اگر هرکس دیگه ای جز خودم بود خوب بلد بودم چطور دلداریش بدم اما همیشه حرفام برای خودم صدق نمیکنه. زنگ ناهار ریحانه می گفت چته؟ چی می گفتم؟ غذام که تموم شد بیشتر گیر داد. عمرا اگه میگفتم. فقط زدم زیر گریه. ماتش برد. من و گریه؟ با همون چند قطره اشک آروم شدم.
- توی کتاب شیمیمون جدول مندلیفه. دبیرای ۵شنبمون مردن. من چون میز اولم کتابمو برداشت با کتاب من درس بده. توش کد ها و رمزای جدول مندلیفو نوشته بودم. کتابمو واکرد اون صفحه جدول مندلیف اومد. گفت بچه ها جدولو با کد حفظ کنید اما کدای با تربیت :|| دقیقا با من بود ://
دهمای تجربی خیلی خرخونن. دهمای ریاضی ۲ هم همینطور . کلاس ما پایه ترین و اراذل اوباش ترینه *_*
زنگ که خورد بیایم خونه، ریحون داشت کیفشو بطرز ناجوری میذاشت رو شونه ش. اداشو بطرز ضایع و شرم آوری در آوردم. چشم چرخوندم دبیر ریاضیه قیافش اینطوری بود 0_0
کللللی تست ریاضی و شیمی + معنی کلمات ادبیات + تمرینای هندسه + خلاصه نویسی هندسه + امتحاااااان شیمی = کارایی که تا شنبه باید انجام شه :||
تازه مهمون عم داریم بصورت کنگر اند لنگر طور.
- قرار بود پستی نوشته نشه :) فضای این وبلاگ خیلی مزخرف شده. وبلاگ جدید هم زدم، به محضش سریع حذفشو زدم :| دوست دارم مث اوایل دیوونه طوری بنویسم.. همونقدر اسکول وار و جیغ جیغو طور. بزرگ شدن یه تله ست.