با بابام همیشه خوش میگذره. عاشق خنده هاشم... رفتیم باهم برگه هدایت تحصیلی رو گرفتیم. همه رشته های نظریو الف گرفتم؛ بعد فنی حرفه ای ها رو ب گرفتم :| اولش که برگمو گرفتم چشمم خورد به خدمات، الف شده بودم :/ گرخیده بودم. بعد یهو دیدم نظریا رم الف گرفتم. داداچ چ وضعیه ملتو سکته میدید :/
بعد حالا بابام گیر داده بود مطمئنی ریاضی؟! مطمئنی ریاضی؟! شک انداخت تو دلم برم تجربی. اخرم داد زدم ریاضیییییی :| بعد همه دست و جیغ و هورا کشیدن که آفرین نرفتی تجربی :/ همه دوستام تجربی زیر ب شدن همشونم میخوان برن تجربی ... بدبختا... حالا من ک نمیخوام برم تجربی مث سگ الف آوردم :|
بعد گفتم ک نمونه قبول شدم. یکی از دوستام تیزهوشان قبول شد اما نمونه نه :| تجربی بود. تجربیامون همه بدبخت شده بودن :/ فهمیدن من قبول شدم و میخوام برم دولتی، فحش خوردم و کتک :|| همه میگفتن خل وضع تو ک قبول شدی حیفه. شیشم ب هفتمم قبول شدم نرفتم ولی اون موقع فحش نخوردم چون همه میگفتن ۳ سال اخر مهم تره.
بعد بابام گیر داد که دولتی نرو بچه. نمونه دولتی برو ی سال. بد بود سال بعدش برو یه جای دیگه. منم با خودم فکر کردم ی سال ک ضرر نداره. همه بهم میگن برو. منم خیلی لاکچری طور گفتم خا بریم نمونه ثبت نام کنیم. رفتیم؛ گفتن شنبه!
نگران هزینه هاشم...۸۰۰ تومن شهریه ... تازه منهای فوق العاده های وسط سال...
شاهد ۹۰۰ میگرفتن :/
در هر صورت من انتخابمو کردم... خدا کمکم میکنه... بهش توکل کردم... واقعا کسی جز خدا به دادم نمیتونه برسه...
هییییییچکدوم از بچه ها مدرسه مون تا جایی که پرسیدم قبول نشدن نمونه :/ تنها میمونم تو نمونه :[
آی ام دانش اموزِ رشته ریاضی | مدرسه نمونه دولتی ~.~
* الان ک فکر میکنم میبینم امروز میدترم زبان دارم :|