-از اون شبا که ادم دلتنگ و ناراحته و یه چی گیر کرده تو گلوی آدم و چنگ میزنه به یه روسری و میذاره سرش و میره تو بالکن میشینه و گوش میده به جیغ جیغ بچه ها توی پارک، صدای موزیک رپ پسرایی که توی پارک داشتن پینگ پنگ بازی می کردن. بعد زل بزنه به ستاره ها و بگه امشب چقد زیادن. بعد دلش بخواد گریه کنه و نشه. بره تو خونه و گریه هاشو توی روشویی کنه و بعد که نگاهش میخوره به آینه و چشمای خیس و قرمزشو میبینه لبخند بیاد رو لبش بگه خاک تو سر زشت!
-امروز داداشم یه شلیل گرفته بود دستش چالاپ چالاپ میخورد جلو من. الان برداشتم یه شلیل خوژمل و لیس زدم کاملا ک کسی نتونه بخورش. گفتم مامان اینو برا من جاساز کن غذا رفت پایین بیام بخورم. گفت ببر اتاقت، میخورن :| من میگم فضا ناامنه شما میگید نه :| هیچی دیگه گذاشتم زیر متکام، نشستم روش :)