- امروز علوم امتحان داشتیم. منم دیروز کلاس زبان داشتم تا 9 شب. ده شب شروع کردم خوندن تا 12... دوباره 5 صبح بیدار شدم خوندم. خودمو کشتم :/ امروز ک امتحان گرفت حالم از سوالاش بهم خورد. داداچ گلمون برداشته بود دو تا سوال فیزیک داده بود و دو تا سوال پشگلی زیست. دادا من خودمو کشتم تا اون همه جزوه مو خوندم. یه ذره سختتر می دادی خو :/
- امروز روز آخر مدرسه بود ظاهراً... همه گوشی آورده بودن و کلی عکس گرفتن. البته منم توی همه عکسا حضور داشتم ، یا داشتم حرف میزدم، یا داشتم میرفتم تو کادر، یا داشتم میومدم بیرون کادر، یا داشتم مقنعه مو درست میکردم :/
- امروز کریم ابرو خفن دو تا بستنی گرفت از بوفه. توپ والیبال اومد سمتش، خواست ممد موسوی بازی در بیاره، با بستنی زد توپه رو، چوبش شکست :/ بعد تازه اون یکی رو خواست بده غزل گند زد ب لباس غزل..
- با غزل نشسته بودیم رو زمین. طبق معمول من داشتم چرت و پرت میگفتم و زارت و زیرت می خندیدم، غزل پا شد سرم جیغ بکشه دیدم چسب زخم چسبیده ب مانتوش... انقد جیغ کشید... میگفت من می رم مانتومو آتیش میزنم.
- اون بار ک رفتیم مشهد، ریحانه عطر مشهدی زده بود ب دستش، بوعه نمیرف:/ میگفت باید قطع عضو کنم :/
- امروز ک روز آخر بود همه گریه میکردن :/ من گریه م نمیگرفت هیچ تازه هی عکساشونم خراب میکردم.
- ستایش داشت انشا میخوند راجب همه بچه های کلاس.. من فلجم:/ ینی خب لپم چال میفته D: بعد حالا ستایش جلو معلممون: او بسی میخندد و ناف لپ دارد :/
- من بدبخ باز باید فردا تا ساعت 2 توی مدرسه باشم، بعد تا 9 کلاس زبان... خدایا منو گاو کن.