- امروز ساعت مُچیش روی میز مثل سگ تیک تاک میکرد؛ سرم درد میکرد؛ برش داشتم؛ گذاشتمش روی پیشونیم و چشمامو بستم؛ فکر میکردم بهم ارامش بده، ارامشی که به قول بهرام, سرِ "ا" یِ اولش کلاه نباشه؛ آرومم نکرد فقط صدای تیک تاکش، تیک تاک نبود، تق تق بود. مثل سوزن بخیه تا مغز جمجه م فرو میرفت.
- در حال حاضر دو چیز بهم انگیزه ادامه زندگی میدن. • یکیش فردا خندوانه رفتنه • و دومیش ازدباج با آهنگ I could change ur life. و السلام.