فردا اخرین امتحان را داده و خلاص :* ازادی :* اینستا :* کتاب :* فیلم :*
و البته کلاس زبان می اید و می بوقد عندرونش T_T پنجشنبه چیرا باید برم کلاس جبرانی زبان؟ :| ب کدامین گناه O:|
افسردگی تمام وجودم را فرا گرفته است. ظاهر و باطن ترکیده میباشد ات آل. داداشم ک سال ب سال نیگا نمیکنه منو , میگه چرا انقد شلخته ای. امتحان دارم امتحان میفهمی.
- فقط نمره عربی و زبانمو میدونم ک بیس شدم. دینی و مطالعاتو گند زدم مطمعنم :[
- اون موقع ک رفته بودیم مشهد, زهرا داشت عقب عقبی راه میرفت. خورد ب ی پیرمرده. پیرمرده :یِواش خانِم :|
- وای عاغا :| نزدیک بود عشقدون بمیرع :| دست فرمون بابام اصن ... T_T سر یه پیچ, زود پیچید. از بغل چرخیدیم دور جدول :! سه ساعت ماشین داشت بالا پایین میپرید. منم یه هینی کشیدم...یه هینی کشیدم... :| جدی خیلی بد بود. اصن وقتی ماشین ثابت شد حس کردم بند دلم پاره نشده. نابود شده :X ماشین اندکی ترکید . عشقدون عم ک سالمه :* فقط تا دو ساعت داشت به سوی مرگ بال بال میزد فرشته گونه :| ولی حال میداد بمیرم فردا امتحان علوم ندم :|| (اثرات گوش دادن ب اهنگ زندان چاوشی _ بمیرید و بمیرید و بمیرید :| )
خدایا شکر*.*