رفتم کتابفروشی کتابی ک میخواستمو نداشت. ب فروشندش گفتم پاساژ دگ کتابفروشی نداره؟ 

تا سقف داشت خمیازه میکشید. خب فرومایه گستاخ جلوی یه لیدی مسختصش ک دهن دره نمی نمایند داداچ. بعد گفت پاساژ بغلی کتابفروشی داره. منم از پاساژه اومدم بیرون ک برم توی  اون یکی پاساژ. من متاسفانه اصولا سرم توی خیابون پایینه =\ همینجوری از یه پله ای رفتم بالا. بعد کلی کندذهن طور میون جمعیت دنبال مغازه های دیگه پاساژ میگشتم. وای خدای من مغازه ذرت مکزیکی فروشی بود :-! همه پوکر نیگام میکردن . دیگه روم نشد واسه خودم ذرت بگیرم :-!

- امروز پس از مدتها رانی پرتقالی خوردم :-* معین بدش میاد میگه توش آشخال داره :-\

- اهنگی ک الان دارم میگوشم دیشب موقع تایپ پست دیشب داشتم میگوشیدم :-* هشتگ تفاهم :-* هشتگ ازدباج :-*

'' آه ای ستاره ی دنباله دار من ... ''