" اینهمه زحمت تایپ کشیدم هرکی نخونه از وسط نصف میشه :/ من رفتم مشهد دعام میگیره :/"

های گایز :) آی ام مش آندرومدا :))

- یه دوس دارم اسمش بهمنه. یعنی فامیلیش بهمن پوره. ما بهش میگیم بهمن. کیلی کیلی زیاد شیکموعه :/ اونروز ک از مدرسه داشتیم با اتوبوس  میرفتیم راه آهن تهران، یه پرتقال از کف اتوبوس قل خورد و افتاد دست بهمن. حالا من اون وسط برخاستم و روی منبر نیشسدم: 

و خداوند روزی را قراهم مینماید.

- توی مسافت پارکینگ راه اهن تا خود راه اهن غزل سه بار خورد زمین :/ یه بار پاش گیر گرد ب چادرش...یه بارم ب چمدون من...یه بارم ب خود من :/

- واعییییی قطاره سریع السیر نبود ولی اتوبوسی بود :/// ما دیگه تهش پاشیده شده بودیم ب اطراف :/ من و غزل هرجوری مینشسدیم باز با مُچکل مُباجه میشدیم نامصب :/ 12 ساعت تو راه بودیم :/// نرگس دگ مغزش رگ ب رگ شده بود :/ میگفت چرا زنگ نمیخوره ؟:/ به من میگفت بازوتو سفت کن سرمو بکوبونم بِش :/ 

- مرده رد میشد میگفتیم کی میرسیم. میگفت یه ساعت دگ...مام جیغ میکشیدیم :/ میگفت اذیت نکنید دیگه ://

- یه یاروعه ک اصن جوابمونو نمیداد از بس پرسیده بودیم.

- مرده از کنارمون رد شد کیلی کیلی باکلاس گفت نسکافه میل میکنید یا چای؟ من و غزل عم فک کردیم مفتیه گفتیم نسکافه :/ نامصب مفتی نبود 3 هزار تومن پول دادیم پاش :/

- منم مغزدرد گرفته بودم..توی حرم اذان ک میداد میگفتم بچه ها زنگ خورد :/

- نشسته بودیم توی یکی از صحنها قران میخوندیم. یه ملخ ب ابعاد فیل جلومون بود :/ من و غزل عربده کشان  رفتیم اونور :/

- یه چیز پشمالویی هست دست خادما...من و غزل بهش میگفتیم بیلبیلک :/ بیل-بی- لک :/ هی میخواستیم باب الجوادو پیدا کنیم هی از بیلبیلکیا میپرسیدیم :)

- کتاب آنشرلی ک من میخونم مال خودم نیست مال یگانه س. من یه حسی بهم میگفت نبرمش مشهد خراب میشه. ولی بردم تا توی قطار بخونم . عطیه گاو یه لحظه با اون چایی نکبتیش اومد پیشم زارت ریخت روی کتابه :/ چار پنج صفحه اول کتابه نابود شد یعنی چروک شد. من دیگه هرچی بلد بودم فحش ب عطیه دادم :/ اونم نکبت الدوله زارت زارت خندید و رفت. فردا چی بگم ب یگانه؟ :؟

- باورم نمیشه تونستم پس از مدتها ستاره ببینم تو اسمون :/ تهران ک هیچی :/ واعی قشنگ تونستم یه کهکشان ببینم. شایدم ی سحابی بود. صورت فلکی جبار عم دیدم تازشم.

- ناظممون خواست عکس بگیره گوشیش شارژ نداشت دوربین جلوش کار نمیکرد :/

- وقتی داشتیم برمیگشتیم تهران اونجا ک از قطار پیاده میشدیم و کوپه هارو داشتن خالی میکردن من همینجوری فضولی میکردم توی کوپه های خالی.. دیدم چادر مشکیه توی یکیشون..اومدم بیرون دیدم دختر هفتیمه داشت میگریست میگفت چادرم کو...ب ناظممون گفتم من ی چادر دیدم توی یکی از کوپه ها... سه ساعت قربون صدقم رفت ک برم بیارمش..چمدونمو ازم  گرفت..منم چادر دخترره رو بتمن گونه و اسپایدرمن طور براش بردم. حالا هی عربده میکشیدم توی قطار منو نذارید منو نذارید منم ببرید :/

- واعی موقعی ک داشتیم میرفتیم مشهد دستشوییای قطاره کیلی کیلی ژون بود...اصن از اخرین متودهای تکنولوژیکی اندرونش استفاده شده بود..یه فلاش تانک داشت یه دکمه سبز بود ... من هی چپ و راست با نیش باز دکمه هه رو میزدم کیلی خوب بود D:

- چند دیقه مونده بود برسیم دختر هفتمیه شروع کرد شعر خوندن...رسیدیم و رسیدیم کاشکی نمیرسیدیم. آی ریختیم سرش فحش کشش کردیم. آی ریختیم سرش. آی ریخیتم.

- عاه باورم نمیشود دستم 2 بار خورد ب ضریح. غزل ترسوی گستاخ فرومایه بزدل میگفت نریم من میترسم له میشم. دفعه اولو اومد ولی دفعه دومو تنها رفتم. یه دونه از اون پارچه سبزا عم گرفتیم مالیدم به ضریح. با خودم راجع ب اون پارچه هه خیلی فکر کردم.

- برا اولین بار تو عمرم رفتم تونل وحشت. نترسیدم ولی گلوم پاره شد :/ گروه گروه میفرستادن داخل نوبتی. گروه اول ک رفتن خیلی ترسیدن چند ثانیه بعد ک رفتن تو اومدنم تو درو کوبیدن با جیغ ک مارو بیارید بیرون. داشتم پاشیده میشدم ب اطراف ع خنده. خودمون ک رفتیم تو ولی کیلی زیاد حال داد. یه گروه شاخ بود توی مدرسمون. با اونا رفتیم تو. مث سگ ترسیده بودن. من و غزل پوکر داشتیم راه میرفتیم. وقتی میخواستیم بریم تو بچه ها گفتن چادرتو در بیار میره تو دست و پات نمیتونی خوب جیغ بکشی :/ منم ب زور در اوردم :/ جالب بود وقتی از تونل وحشته خواستیم بیایم بیرون از بس اون گروه شاخه روسری منو کشیده بودن روسریم ترکیده بود پاشیده شده بود ب اطراف :/ چونه ش توی لپم بود :/

- توی خیابون دو ساعت وایساده بودیم تا معلممون سرویس نقره بخره. زهرا ب عطیه یه دونه سوسک مصنوعی نشون داد گفت نیگا پاش کنده شده:/ عطیه عم جیغ زداااااااااااااااااااا :/ کل ایران برگشتن ب ما نیگا کردن :/ من رفتم جلو تا اندکی ابروم حفظ بشه. رفتم قره قروت بگیرم. پسره با تیکه برگشت بهم گفت بخور ازش حلاله. منم یه تیکه خوردم تا تست کنم. بد مزه بود واسه اینکه یارورو ضایه کنم گفتم مرسی و تهش یه "اه ایی" ارومی اضافه کردم. دوستش خندید گفت ترش بود؟ منم یه لبخند ملیح زدم گفتم نه بدمزه بود. و با غزل رفتیم اونور. اخرش ب غلط کردن افتادم ب نرگس گفتم من روم نمیشه تو برو برام بخر :/ دوباره فرداش توی همون خیابون کذایی رفتیم یه زعفرون فروشی. یارو میگفت 30 ثانیه بیاید داخل اموزش زغفران نمیدونم چی چی :/ میگفت بیاید ب درد ایندتون میخورع :/ منم یه بسته قرص نعناع میخواستم بگیرم پول خورد نداشتم. هی وایساده بودم دم در صندوق دنبال پول خوردام میگشتم. بچه ها هی صدام میکردن میگفتن اندرومدا ساعت چنده...اندرومدا ساعت چنده...اندرومدا پول داری...اندرومدا بدو دیگه... یارو هم ک وایساده بود هی داد میزد توی خیابون تبلیغ جنسا و مغازشو میکرد. برگشت گفت دوستای آندرومدا خانوم خرید نمیخوان بکنن سوغاتی نمیگیرن واسه خونواده هاشون؟ :/ همه مون عربده کشان فرار کردیم :/ از اون خیابونه متنفرم :/

- رفته بودیم آستان قدس...یه کتابفروشی پیدا کردم. درشو بسته بودن. من و غزل هی با حسرت داخلشو نیگا میکردیم هی ب کتاباش زل زده بودیم غش و ضعف میکردیم :/ نگو فروشندش داخل بود ://///// اومد درو وا کرد پوکر وارانه :/ من "سه تار" جلال ال احمدو گرفتم با دو تا دونه ع اون کتاب فضاعیا :)

- کف پام صاف شده بود از بس رو سنگای صحنا راه رفته بودیم.

- من در سطح کشور بخاطر موهام مشهورم :/ شهرت جهانی دارم عصن :/ از ترس اینکه موهام وز نشه باز عصن نرفتم حموم توی مشهد. دگ همه شیپیش صدام میکردن. بچه ها میگفتن کله هامونو نمیمالیم ب متکای هتل تا شیپیش نگریم. منم میگفتم اره منم همینطور...بعدش بیشورا ب من نیگا میکردن میگفتن خفه شو از جلو چیشمامون تو خودت ناقل بیماری ای :/

- میخواستیم عرض خیابونو طی کنیم اتوبوسه با سرعتی میومد ک ... اگه غزال نمیجیخید همه مون در بارگاه ملکوتی حق بودیم الان داشتیم پوکروارنه بال میزدیم فرشته گونه :/

- بابام: شنیسل میخوری یا ناگت؟

من : ناگت.

- نه دیگه بیخیال بسته شنیسله رو وا کردم.

+ :/ باشه اشکال نداره.

- چی میخوای کنارش بذارم برات؟ سیب زمینی؟ گوجه؟ پنیر؟ قارچ؟

+ سیب زمینی

- نداریم

+ :/ گوجه

- حال ندارم

+ :/ پنیر

- شبه چربه سکته میکنی میمیری 

+ :/ قارچ...توروخدا...

- تفتیده یا خام؟

+ تفتیده.

ـ تفتیده چیه کندذهن؟ تفت داده.

- اون روز ک رسیدیم هتله بهمون همبرگر دادن کنارش سیب زمینی بود. بشقاب غزل سیب زمینی نداشت ازم خواست بهش بدم.. گفتم نیدم :/ گفت کیلی خب ی دونه بده. یه دونه دادم بهش... با عشق نیگاش کرد رو ب من گفت سیب زمینیمو آخر میخورم ://

- نامردای نکبت نفرت انگیز ایش میدونن من از استنبولی بیزارم شام استنبولی میدن :/

- توی اتاقا عروسی برگزار کرده بودیم :/ ینی جشن عقد بود مسخره بازی میکردیم مثلا جشن عقد بهمن و زهرا :/ سمانه عم عاقد بود :/ مربی یه اتاق دگ اومد گفت اروم باشید میخواید بخوابیم. زشته توی مشهد اینکارارو انجام میدید. سمانه عم برگشت گفت ما عم داریم کار شرعی انجام میدیم :/  مربیه پوکر نیگا کرد رفت :/ مسئول گروه اومد دید پتو گرفتیم بالا سر بهمن و زهرا با نوشابه داریم میسابیم بالا سرشون..نوشابه ها کله قند بودن مثن :/ با یه شال رو سر سمانه عمامه گذاشته بودیم :/ چادر سر زهرا کرده بودیم. بهمن عم تیپشرت و شلوار جین و عینک گذاشته بود و جلیقه..موهاشم کوتا  بود با پسر مو نمیزد..دید شونصد میلیون نفر ریخت وسط. دید داریم تمبک میزنیم. دید من دارم عربده میکشم میگم عروس زیر لفظی میخواد... دم در دستشو کوبوند رو لپش گفت خاک بر سرررم :/

- با غزل رفتیم کیف پول بگیریم. یه دونه کیف پشت همشون بود طرح اصلیش دیده نمیشد فقط اطرافش معلوم بود ک نوشته های انگلیسی داشت. من و غزل فقط میتونستیم b و A نوشته هاشو ببینیم.. منم زر میزدم میگفتم نوشته برزیل :/ ب فروشنده هه گفتم مبشه اونو بدینش؟ پوکر نیگام کرد گفت باید اونو مخفیانه استفاده کنید...روش عکسای خراب داره... :////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// برزیل ننوشته بود :/ من و غزل فقط دویدیم :/

- من پشمک خریدم توی خیابون خوردیم :/// توی همون خیابون لعنتیه ک همه میشناختنمون ://

- یه دونه عروسک پشمالو از یه مغازه هه اویزون کرده بودن...سارا هی میگفت اندرومدا بیا اینو ببین چ نازه... منم هی لپمو میمالیدم بهش بذای میمیردم اخه خیلی جیگر بود چشماش از شدت پشم دیده نمیشد . یارو مغازه داره برگشت گفت کندینش اونو :/

- خعلی چیزا خریدم...روسری مشکی..کیف پول...آینه...گردنبند مرغ آمین...سیصد چارصد تا تسبیح....سه تا کتابا...یه فندک تزئینی واسه داداچم...یه اسباب بازی واسه اون یکی داداچم...یه ساعت...

- شانس نعاریم ک :/ وقتی رسیدم مامانم نبود :(مسافرته :(

- وای خدا ژونم مرسی :)

-