۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

نابینا بود

به قول من کور بود...از مزایایش میگفت " وقتی آدم چشم بند داره بهتر میتونه توی دوربین نگاه کنه. من مجبور نیستم مثل بقیه یه چشمم رو ببندم."


کتاب / اختراع هوگو کابره / برایان سلزنیک

این کتاب باعث تحولات جدیدی در عرصه رمان نویسی شده... سبک جدیدی رو به نام " سینما رمان" به کار برده که به نوعی داستان هم تصویر محوره و هم متن محور... شخصا دوسش داشتم... قشنگ بود و نوجوانانه=) توصیه میشود به اونهایی که به رمانهای کوتاه و غیر کلاسیک علاقمندن. ژانر معمایی میباشد =) و اینکه سیر داستان اگرچه خاص نباشه اما بی شک حقایقی که از پشت پرده بیرون میان واقعی و اسرار آمیزن... این کتاب تهش به شما یه لینک میده از حقیقت ... نه جدی یه لینک میده بهتون ... بر اساس این رمان یه فیلم تقریبا معروف ساخته شده.

پی نوشت:

خیلی دوست دارم اثر بعدی نویسنده اش رو بخوانم ... اسمش " شگفت زده " ست.

  • آندرومدا :)
  • جمعه ۱۷ دی ۹۵

expecting...

خیلی بَده آدم منتظر کسی باشه و اون نیاد...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

منتظر معلم پرورشیمون بودم تا الآن که بیاد و برگه مسابقه کتابخوانیو بِش بدم D: نیومد =\




_________________________________________________

پاورقی:

۱. ممکنه کلمه ای که توی عنوان نوشته باشم معنیش انتظار نباشه اما مطمئن نیستم که نباشه و حال ندارم برم چک کنم =\ اما ۹۰٪ درسته =) اگرم غلطه سه نکنید ضایه شم=\

۲. انقد حرصم میگیره...همیشه توی مدرسه هستا...یه بار که من کارش دارم چیز ~.~

۳. باور کن اگه وقت مسابقه هه تموم شه و من هنوز اونو نداده باشمش به تو تموم زحمتام هدر میره و بی شک کتابخوانه پیل تنِ اتاقتو میپاچینونونم اون وسط... شوخیَم ندارم بات.



  • آندرومدا :)
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵
• I set fire to the sky; Yeah, exactly me •
هشتگ
نویسندگان