مشکل بچه های کلاسمون امتحانه. من اصلا این امتحانای مسخره فرمالیته برام مهم نیست چون هرچی بیشتر خودمو بکشم بیشتر گند میزنم. یعنی اگه پارسال بود خودمو می کشتم برا این نمرات مزخرف. ولی وقتی میبینم واقعا نمیفهمم بیخیال میشم.‌ 

مشکل من اینه که واقعا الان نیاز دارم به اون. که اونجوری زشت بخندیم باهم. به جرز لا دیوارم بخندیم تا خوب شم تا بخندم خوشحال باشم. الان واقعا به هم نیاز داریم. واقعا... دلم میخواد سر بذاریم رو شونه هم گریه کنیم.‌به هرچی چنگ زدم نشد. گفتم بیا خونمون ..‌ باز کلی خندیدیم..‌ شدیم مث قبل... خیلیم نه ها ولی خوب بود. اما فرداش همه چی مث قبل گند شد.

تکلیفم روشن نیست ‌ این بلا تکلیفی مزخرفه. شاید خوب شه شایدم نه. ولی هیچکی غرغرای منو نمی شنوه. هیچکی حاضر نیست سر بذارم رو شونه ش گریه کنم بعد برام بیوگلز بخره. 

لاقل کاش هوا بارونی نباشه.

بیخیال بابا خاک تو سرت باز تو شر و ور گفتنات شروع شد؟

هی... خدایا شکرت ❤

- دلم چند روز آزادی مطلق می خواد... دلم پرواز می خواد... جیغ بزنم و بخندم‌‌‌...

کاش بارون میومد و می شد که برم بیرون و تو این خیابونای خلوت هرچی دلم میخواد گریه کنم و هیچکی نفهمه. Nobody.

 تازه مهم تر که دلم می خواد فحش بدم :|