داداشم عمل داشت، اتفاقی که اصلا نباس میفتاد افتاد، یکی که نباس تا یه هفته مهمونه، فردا فاینال دارم، همه پولامو خرج کردم، جلو دوتا پسر بیشوعور سوتی دادم، داداش کوچیکم مث سگ رو اعصابمه، حوصله خودمم ندارم، سرم درد میکنه، باید موجبات خنده و شادی اون مهمونو ک اصلا باهم تفاهم نداریمو فراهم بیارم، یکی یه ریز داره باهام حرف میزنه و بالا سرم خرچه خرچه گوجه سبز میخوره، صورت مامانمم زخم شده،

اعصاب مصابم ندارم.