دیروز اون همه کلافه بودم واسه امتحانای امروز. ادبیات که خیلی اسون بود ۲۰ میشم.

میدترم زبان عم اخ جون شدم ۵۷ از ۶۰ ^^

وایی شنبه میریم منطقه واسه اجرای تئاتر :|| اصلا اضطراب ندارم :|| 

• یه دوستی داشتم نزدیک ۳ سال باهم دوست بودیم. الان ازش بیزارم. پرمدعای آشغال جوگیر. از آدمای پرمدعا متنفرم.

• ۱۳ روز تا مشهد 👀 از انتظار کپک میزنم :]

• "ته کلاس...ردیف اخر...صندلی اخر'' بسی باحاله. اگه رمانای نوجوانانه دوس، بخونین :]

• از دندونپزشکی بیزارم و وحشت دارم.

• به یه چیز عجیبی فکر میکنم؛ ده سال دگ من باید حسرت بخورم که چرا توشه اخرت جمع نکردم. چرا هیچوقت ادم نمیشم نماز بخونم؟ این چیزای دنیا، حتی میدترم خوب، اهنگام، کتابام، نجوم...هیچی! هیچی! هیچی! No thing ترین! هیچی اون دنیا به کارم نمیان. فقط باید تو اتیشش بسوزم. کاش ادما زودتر بمیرن تا کمتر از یاد خدا غافل شن. همیشه عمر کم رو دوست داشتم. ' بهتره از سرنوشت اون دنیام فرار نکنم! آش کشک خالمه. '

خیلی گفتنی ها بود؛ فراموششون کردم.

× از علامت تعجب متنفرم.

× تصمیم گرفتم ب انیمیشن انگلیسی دیدن عادت کنم عمیقا واسه تقویت زبان. و بی شک با مینیون جان هایم شروع میکنم ^^ سپس کارخانه  هیولاها ^^ 

× دیشب استوری گذاشتم اندرون اینستا مبنی بر مای هازبند :|| امروز رفتم مدرسه مث بمب صدا کرده بود :|| لَنَتیایِ پشگِل اون فقط یه خواننده پرتغالی بود همین :||