تف بر تو باد ای بوت =| 

روی پله ها وایساده بودم داشتم با دلارا با نیش باز بای بای میکردم یه دفعه دیدم ۱۱ تا پله رو اومدم پایین و با کله و انگشتای دست توی زمین فرو رفتم. انگشتم کاملا برعکس شد و زانوم عمیقا تِرکیده. تِرِکیده. تِرِکیده :)

• وقتی مامان آدم نباشه همینه 😒

• کلا امروز همه آنرمال بودیم. از پایین اومدن فاطمه رو صدا زدن که بره پایین. دبیر ریاضیمونم همزمان که فاطمه داشت میرفت، ریحانه رو صدا زد که بره پا تخته . ریحانه کرفس خنگ فکر کرده باید بره پایین. داشت میرفت بیرون :/ رو به فاطمه عم عررررربده میکشید درو نبند منم بیام :'/ 

• عمیقا نمیتونم به پهلو دراز بکشم زانوم عربده میکشه :''''''''''/

• خوشحالم امروز کلاس زبان ندارم 0:)

• امتحان عربی رو بحدشبنرهتمتمعبیغشترتحتللسششیونچنحخخههاانمجولبانپچ =')

• وای خعلیع بد افتادم =\ فائزه ضعف کرده بود از خنده پیاز پخته چارقدوچارنات فوند :'''/ ایی نکبت :'''/   قیافم موقع افتادن دیدنی بود. این و این قاطی [o.O + :| ]

• حالا از این به بعد از پله ها میخام برم پایین نفس تو سینه بچه ها حبس میشه: آروم آروم... یاواش...یاواش...اسلولی...اسلولی داداچ اسلولی...

• پارسال زهرا هولم داد کله م خورد به لبه صندوق آهنی ارتباط با مدیر ://

• پارسال یه جایی نشسته بودم که کاشی که زیر میزم بود لق بود هی میزم لق میزد. مدرسه ما میزاش نیمکت نیست (:/) میز و صندلیه. منم عادت داشتم صندلیمو تکون میدادم. کاشی زیر صندلیمم لق بود. هیچی دگ در حال تکون دادن صندلیه پایه ش گیر کرد من با فک فرو رفتم روی میز و پشتی صندلیه عم نیشَس رو سرم =\ پِرِس شدم به معنی واقعی وحدت کلمه =|  قیافم پوکر بود اندرونِ ان اتفاق نیزـ

• معلم ادبیاتمون میگفت "مبارک باد" در اصل "مبارک باذ" بوده که در طی تاریخ بدین شکل در  امده عسد.

نرگس: باذا باذا مبارک باذا بوده ینی؟=\ 

• نرگس بیشور رشته شو هنرستان زده :[ فک منم کلا توی کلاسمون فقط من و همون دوست روان پریشم زدیم ریاضی. 

• نرگس هولم داد جوری که از کلاس پرت شدم بیرون و اندرون استومَکِ دبیر زبان فرو رفتندی :'')

• برم صدقه بندازم تو صندوق صدقات تا نصف نشدم از وسط فانوسا :'/

• یه سری حالم بد شده بود خعلی وَحشتناک حالم بد شده بود. گفتم خدایا توروخدا اگه فانوسا حالمو خوب کنی ۵ هزار تومن میندازم صدقه :| هیچی دیگه خدا خوشحال شد خوبم کرد ://// مامانم انقد بهم دشنام نمود =\ دیگه عم بهم پول نداد =\ 

• نزدیک ۳ روزه یه وعده غذایی درست حسابی نخورم فانوسا معدم داره ناباد میشه.  امروز که مامانم نبود فقط یه سیب بردم مدرسه. معدم داشت عربده میکشید. یه گاز زدم. افتاد زمین جوری که نمیشد فوتش کرد خورد :| خعلی اعصابم  خورد شد. پارسال عم شکلات پشمکی حاج عبداللهو بردم مدرسه. به پشمک عشق می ورزم شدیدا =\ با افتخار و سرور و خرسندی و اشک شوق پشمکه رو گرفتم دستم روی پله ها وایسادم و رو به آسمان عربده زدم خدایا شکرت ک ب من پشمک عنایت نمودی ':'') بعد یه دختر هفتمیه زارت خورد به دستم پشمک عزیزم..همسرم..مهربانم..امیدم..آرزویم..نفسم..زندگیم از دستم رها شد و به زمین آویخته شد :[ 

• به فکر یه پژوهش ژذاب عسدم =]