• و همانا سوگند یاد میکنم به همین برکت اگه باز دستم به یه گوری بخوره صفحه رفرش شه میرم خونه بابام -.-

•  مامان جانمان خانه نیست. هیچ اتفاق بدی نیفتاده ولی نبودش به وضوح حس میشه. مامان من برخلاف خیلی مامانا اصلا آروم نیست و برعکس خیلی شیرین و بامزه و خوش خنده و باحال و جیگرِ دل آندرومداشه کلا :) [به بچه ش رفته آف کُرس ^^] صدای خنده هاش که موقع خندیدنش  ضعف میره عَ خنده توی خونه نیست الان. ولی میاد. فردا پس فردا میاد و خونه رو از عزا خونه در میاره.

• فرو رفتن در قابلمه نارنجی داغونه اندرون سطل آچغال و نگاه پوکر فیس وارانه داداچ به من کاملا طبیعیه ='] 

• برا داداچ کوچیکه مشق نوشتن خعلی چیز تر از اونچه ست که فک میکنم =\ مامانم چ میکند از دست غرغرای این؟ =\

• عاه مای گاد ^^ از اشک شوقهای یک فرفرموی، لَخت شدنِ جلو موهاشه ^^ اشک شوق تو چیشمامه اصن :'''''''''''''')

• ‌طی یک همت مادرانه [😝] مَچقایِ زبانمم نوشتم. استوری بوکش هم کاملا فانوسی بود =|

• فدا سرم که واسه فردا انشا ننوشتم ^^ اونم تُتا ^^

🎵 من دیوونتم | ادی عطار & خلصه به دوستداران آن سبک پیشنهاد میشود =\ سعی کنید صدای داداچ خلصه رو نشنوید =\\ 

• قالَ الحامد الهمایونُ: رفتنم مصلحتی نیست بدان مجبورم. 

• الِکی :')

• باید به یه همکلاسی که شباهت خاصی به مرحوم مغفور مرتضی پاشایی دارد زبان یاد بدم. از فعلای ساده شروع کردیم. اگه بهش رمز بدم خیلی خوب میگیره. Be رو واسه اینکه یاد بگیره معنیشو بگه "بودن" . بهش میگم توی ذهنت بگو "بی بو بودن" :'/ کرکر میخنده اخر میگه یاد گرفتم :'/ خو لامصب من قربونی میشم ='''/

• بی قضاوت بخونید