شما یادتون نمیاد (:P) یه زمانی یه شکلاتایی اومده بود که آبنبات بود =\ فازشون معلوم نبود که چه طعمین... رنگ پوست شکلاتشونم ینی همون پلاستیکه که دورشه (=\) نارنجی طوسی بود...شعاعشونم ۲-۳ سانت اینا میشد...من ازشون متنفر بودم...کلا از هرنوع خوراکی ای که باید بذاریش توی دهنت و یه انتظار احمقانه بکشی که آب شه متنفر بودم و هستم... 

یه بار هیچ‌چیز ژَذابی توی خونه نیافتم و به پیشنهاد داداچ یکی از اون شکلاتای نفرت انگیز گذاشتم دهانم...توی همین ثانیه های اولیه که هنوز گنده بود شکلاته و هنوز کاملا خیس نخورده بود (ببخشید برای تاثیر کلام مجبور بودم بگم و درد واقعیمو بیان کنم =\ ) داداچم خواست قلقلکم بده؛ منممممم در حد مرگ حساسیت دارم و میترسم زین حرکت...لذا جیغ نمودم وانگاه شکلاتی درسته، خشک و پیل تن از اندرون دهانم به انتهای بصل النخاعم شوتیده شد . وانگهی نفسم بند آمد و دهانم شیش متر گشاده ماند... زانطرف داداچم کرکر میخندید و سپس با دیدن قیافه من ماتش برد.



نتیجه اخلاقی:

۱.‌ همیشه بدانید اندرون انتهای بصل النخاعتان چیست و از ورود موجودات بیگانه اندرونش جلوگیری نمایید.

۲. شکلات آبنباتی نخورید=\

۳. قلقلکی نباشید =(


_____________________________________________________________

پاورقی:

حس میکنم این پستم (پنجمین روز زمسدون) طفلکی بچم ندیدش هیشکی =\ تبعیض تو وِر؟ =\ وِر آر یو گاد؟ =\